پروردگار
ای وای ، براسیری ،کز یاد رفته باشد
در دام، مانده باشد ،صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها ، با داغ چو لاله
در خون نشسته باشم ،چون باد رفته باش
از آه دردناکی ، سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم ، بر باد رفته باشد
امشب صدای تیشه ،از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت ، یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت ، آزاد رفته باشد
شادم که از رقیبان ،دامن کشان گذشتی
گو، مشت خا ک ما هم ، بر باد رفته باشد
پر شوراز" حزین " است امروز کوه وصحرا
مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی