در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

برف می‌بارید آرام بر روی سر ما

پروردگار

 

 

 

سلام! وقت بخیر

خوبی؟

دلم از اینجا پر می‌کشد به سوی تو ....

شاید باید و نبایدیست که باید نگفت و نباید گفت!

شاید بایستی سکوتی اختیار کرد

سکوتی که خود گویای تمام کلمات باشد

سکوتی که بلندتر از هر فریادی آنچه می‌دانیم را بازگو می‌کند

شاید بایستی هنوز"کامران" و "شیلا" باشیم

شاید هنوز خیلی چیزها زود است

اما مگر دست ما بود که در کنار هم نشستیم؟

مگر دست ما بود که من تو را "زلزله" نامیدم؟

نمی‌دانم

روزگار عجیب و غریبیست

بعضی‌ها در تلاشند که به همه چیز رنگ و بوی شرعی دهند

بعضی‌ها در تلاشند که هرچه زودتر همه چیز را فیصله دهند

اما اینجا کسی در عجله و تب و تاب نیست

اینجا کسی دلش شور دین را نمی‌زند

اینجا کسی دل نگران هوای سر و هوای دل‌"بچه‌ها" نیست

اینجا همه چیز در امن و امان است

مگر "بچه‌ها"

مگر ما!

در برف قدم برمی‌داریم

هوای آدم برفی سرمان را به آسمان ساییده

یاد باد روزگاری که بلد بودیم آدم برفی بسازیم

این نیز یادمان رفته!

فردا که به مریم و مسیح یاد خواهد داد!؟

تنهای برای دل، حجمی برفی می‌سازیم

در برف ما قدم می‌زنیم

می‌خندیم

خوشحالیم، غمگینیم

نگاه می‌کنیم به هم، به چشمان هم!

حیف دیگر در جستجوی آوای صورتت شرم و حیا سیلی سرخ بر گونه‌هایم نمی‌زند!

حیف دیگر در برابر تمنای بازسازی نگاهت طاقت نمی‌آورم

حیف ..... گویی دیگر ترسی نداریم،‌ هرچند هر دوی ما می‌دانیم و در دل ترسی عمیق داریم!

ما در برف راه می‌رویم

ما در برف در کنار هم راه می‌رویم

ما در برف زندگی می‌کنیم

ما در برابر تمام آنچه قد علم کرده ایستاده‌ایم و توکل می‌کنیم

چون ما خدایی داریم که آفرید رایگان، روزی امان داد رایگان، پس بیامرزم رایگان..... که تو خدایی نه بازرگان!

آمین

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عسل رز دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام
بیا به دیلمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد