در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

می‌نویسم تا فراموش کنم دردم را!

پروردگار

 

minerve00

 

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران

مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته درین بغض درنگ

دل دیوانه تنها دلتنگ

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است

قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین

سینه را ساختی از عشقش سرشارترین

آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین

چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند

نه همین در غمت اینگونه نشاند

با تو چون دشمن دارد سر جنگ

دل دیوانه تنها دل تنگ

ناله از درد مکن

آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن

با غمش باز بمان

سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان

راه عشق است که همواره شود از خون رنگ

دل دیوانه تنها دل تنگ

.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد