در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

زندگی

پروردگار

 

 

 

خدا رو شکر نشانه‌های عدم توافق از هم اکنون پیداست و باید چاره‌ای برای این چاله اندیشید! خیلی ساده‌اس که من دلم نخواد بقیه بدونن که همسرم چه مشکلی داره که دپ میشه و یا چیزایی دیگه حتی دوستای صمیمی همسرم!

دقیقا همونقدر که دلم نمی‌خواد با خ.ج در مورد روابط خیلی خصوصیمون حرف بزنم و مو به مو بهش گزارش بدم که الان این کارو کردیم، یه ساعت بعدش اینکارو و اونوقت اینکارو! اگه به من بود دهن خ.ج رو گل می‌گرفتم تا دیگه در مورد زندگی من یکی فک زیادی نزنه!

البته واضح و مبرهنه که نمی‌تونم گل بگیرم و بدتر از اون اینه که من تا حد زیادی دارم تسلیم میشم و این مبارزه که به هیچ دردی نمی‌خوره وقتی خوده کامران اینجور می‌خواد رو رها کردم و دارم فکر می‌کنم چجوری برنامه‌ریزی کنم و دوستای صمیمی پیدا کنم و البته دوستای بیرون بیشتری که با هم وقت بگذرونیم و بیرون بریم و مهمونی و مسافرت و از این چیزا! وقتی کامران دوست داره نظر کارشناسی خ.ج رو بپذیره، خوب بپذیره! منم می‌پذیرم و کامران باید تبعات این پذیرشش رو هم بپذیره! خ.ج گفت که باید به فکر یه زندگی کامل برای خودم باشم که یه بخشی از اون رو زندگی مشترک می‌گیره و فقط توی اون ساعات من نقش همسر رو دارم و توی بقیه ساعات نقش دوست، دختر یا فرزند، همکلاسی، معلم و یا هر چیزه دیگه‌ای که هستم رو دارم ..... همه چی زندگی پای خودمه و اساس زندگیم باید دوستانم باشن نه همسر! اوکی! حالا که خود کامران می‌خواد و اینو پذیرفته چرا من نپذیرم و باز هم در رنج و عذاب و دردسر باشم؟ خودش خواسته و انتخاب کرده ......

لذا طبق این برنامه جدید، زمان سرباز شدن کامران مهم نیست و هر وقت شد، شد! ماکزیمم تاثیری که روی زندگی من داره ۵-۶ ساعته و بقیه‌اش چیزای دیگه‌اس! کل ۲-۳ ماه آموزشی رو هم یا مسافرتم (اگه تابستون باشه) یا با دوستان برنامه می‌زارم و می‌رم بیرون، خرید وسایل که لازم دارم، مهمونی قطعا و البته ددر و سینما! خوب حتما خوش می‌گذره و کمبودی در زندگی احساس نمی‌شه! اگر هم کامران مشکلی داشت، خ.ج  هست که کمکش کنه و سرویس دیگه‌ای به لیست خدماتی که باید بدم اضافه کنه!

دیگه برام مهم نیست کامران به خ.ج چی می‌خواد بگه چی می‌خواد نگه! از نظر من دیگه اهمیت نداره ....... من که نمی‌رم پیشش، حتی اگه بخواد دستوراتی جدید به من بده که اینجوری سرویس بدم یا اونجوری سرویس بدم و کلاس‌هایی که می‌گفت رو بخواد بزاره برام! نهایت کمکی که در این زمینه می‌تونم بکنم اینه که توی یه کاغذ بنویسه و بده کامران بیاره برام و قول می‌دم بخونمش!

بی‌چاره پسرش! طبیعیه که هیچی نشه جز یه دیوانه زنجیری از دست این مادر! به جهنم! خود کرده را تدبیر نیست!‌ من خیلی عرضه داشتم همسر آینده خودمو جمع می‌کردم که نداشتم و سپردمش دست یه آدمی مثلا کاردان که اونم لطف کرد هرچی دروغ تو تمام عمرش گفته بود و تونسته بود بگه رو بست به من و ما و خرمون کرد تا کجا!!!! و فرستادم پی نخود سیاه و گل زرد با برگ‌های نارنجی و گلبرگ‌های آبی .......

انشاءالله خدا همه مریض‌های موجود رو اگه صلاح می‌دونه شفا بده!

شاید حماقت کردم خیلی وقتا خیلی حرفا رو فقط توی سینه خودم دفن کردم و صدام در نیومد که مبادا کسی چیزی به کامران نگه یا پشت سرش حرفی نزنن و یا اینکه از ابهتش کاسته نشه! چرا؟ چون: کامران مرد خونه ماست، کامران نماد خونه ماست و هزارتا چیز دیگه که بازمانده تفکرات مردسالاری و ترتبیت دختران به صورت مردذلیل و فرهنگ بسیار بالای ایران و ایروونی جماعته!! وقتی خودش و خ.ج براشون مهم نیست، چرا من باشه؟ وقتی خودشون تصمیمشون در این راستاست که راحت باشن، چرا سختیشو من بکشم؟ مگه قرار نیست اون درصدی که قراره از ساعات زندگی من متعلق به ما باشه باید توش عدالتی باشه و مشترک باشه، پس چرا حرصش رو من بخورم و کیف و حالش ماله خ.ج و دردسرش هم ماله من و دپ شدناش ماله کامران؟

بلاخره امروز صبح به این نتیجه رسیدم که معنای زندگی اون چیزیه که من به زندگی اضافه می‌کنم! معنای زندگی معنا و مفهومیه که من به زندگی می‌دم و اونو در قالبش تعریف می‌کنم، تلاشیه که من می‌کنم و نتیجه‌اییه که من می‌گیرم!

و حالا می‌خوام معنای زندگیم خدا و شادی و عبادت باشه و وقتی که خ.ج می‌گه که اینا  ماله تو خواهد بود اگه عرضه هندل کردنش رو داشته باشی و خودت زندگیت رو با دوستات و روزهای خوش و خاطرات خوش شاد کنی، پس منم همین کارو می‌کنم ....... و اگر کامران اینقدر مرد بود که سهم بیشتری از زندگی و اینها بخواد و براش تلاش کنه و عرضه‌ای این تلاش و سهم بیشتر رو نشون بده، خوب بدست میاره و اگر هم نه و به همین سهم راضی باشه و با همین ۵-۶ ساعتی که ۷۰٪ در خواب می‌گذره راضی باشه، خوب همین خواهد بود و من همیشه ۸۰٪ زندگیم رو در  راستای خدا و عبادت و شادی خودم و اطرافم و دوستانم سپری خواهم کرد!

والبته من نمی‌توانم سرنوشتی رو که کامران دوست داره داشته باشه رو عوض کنم و اینکارو هم نخواهم کرد ....... من فقط ماله خودمو دستکاری می‌کنم و بخشی رو که به خودم مربوط میشه و به زندگی غیرمشترک کامران و کارهاش که به من مربوط نمیشه کاری نخواهم داشت وقتی که خودش و خ.ج اینو می‌خوان و دوست دارن

شاید عجیب بنظر برسه، وبلاگی که اولش برای نوشتن حرفایی بود که نمی‌شد به همدیگه بزنیم الان به چیز دیگه‌ای تبدیل شده، یه جای شخصی برای من و نوشتن حرفام و نظراتم که دیگه مخاطبش کامران نیست و مثل قدیم منتظر کامران برای خوانده شدن و جواب داده شدن نیست! وبلاگ کامران هم که رو به تعطیلیه! شاید این نشون دهنده این باشه که حرفی وجود نداره که بخواد به دیگری زده بشه و همه حرفای جدی هر کسی برای خودشه مگر درددلها و شوخی‌ها و حرفای صدتا یه غاز و اینجوری!

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فیروزه دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام عزیزم...امیدوارم در تمام مراحل زندگیت خوشبخت باشی و راضی...همیشه به یادتم و دعاگوت هستم...بوووووووووووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد