در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

تلافی

پروردگار

 

 

 

 

تا حالا شده از یه چیزی اساسی حالت گرفته باشه و خفن سر هر چیزی که شده یجوری ناخودآگاه از سر دلخوشی عصبی وار تلافی کنی و اساسی بریزی بهم جو رو؟

خوب اگه شده پس درکم می‌کنی! و می‌فهمی اصلا ناراحت نیستم الان! ولی شاید بعدها عین چی پشیمون بشم و شایدم نشم البته (چون هنوزم که هنوزه آدم مغروریم! به کوری چشم هر کی نمی‌تونه ببینه) و احتمالش هم هست که کلی از زندگی آینده رو بابت این خراب کنم و البته احتمالش هم هست نکنم!

تازه بازم احتمالش هست که خ.ج یا یه احمق دیگه‌ای لنگه اون بخواد بیاد این وسط و همه چیز رو مثلا درست کنه و یه گند دیگه‌ای بالا بیاره که صدتا عاقل هم جمع نشن نتونن درستش کنن! درست مثل این افتضاحی که الان ٧ ماهه پیش خ.ج سر من بالا آورد و هنوز که هنوزه نه من تونستم جمعش کنم و نه هیچ کسی تونست به من کمک کنه که جمعش شه!

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد