در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

دل آرام!!!

پروردگار

 

 

 

امروز صبح بزور مامان بلند شدم چون مامان میخواستن برن سر کا رگفتن منم باید بیدار کنن!! علتش رو نمی‌دونم ..... من از همه خسته‌ترم!! روز تعطیل که ندارم! استراحت و خواب هم از دست مردم ندارم ..... آرامش هم که قربونش برم!!

یه نیم ساعت بعدش مامان زنگ زدند می‌گن پاشو تندی لباس بپوش بیا اینجا که خانوم ش. بخاطر تو موندن تا تو بیای باهاشون صحبت کنی ..... آخه میگم اولا یک ساعت طول میکشه تا بیام اونجا! دوما من امتحان دارم امروز! پس کی درس بخونم!؟ دیروز که از صبح کلاس بودم! شب هم که مهمونی بود و دیر بلند شدید! دیرتر هم خوابیدیم! صبح هم که اینجوری بلند میکنید! پس من نمی‌آم چون امتحان دارم باید درس بخونم!!

از عصبانیت اومدم تلویزیون رو روشن کردم و کانال رو عوض کردم دیدم که کانال ۴ مشاور مذهبی خانواده آورده .... آخر برنامه‌اش بود ..... همون ۴-۵ دقیقه رو نشستم گوش دادم ..... آخرشم یه بیت شعر خواند:

دلآرامی را که داری دل در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند!

بحال خودم قاه قاه خندیدم و گفتم باشه!! بخت ما که اینجوری هست و عدالت هم حکم بر این می‌کنه و تا شامل رحمت نشم هیچ چیزی تغییر نمی‌کنه (مسلما الان هم مشمول رحمتم و گرنه معلوم نبود چی بودم و کجا بودم!!!) پس ما هم می‌گوییم اوکی! بند اول که شامل حال من نمیشه چون خوشبختانه یا بدبختانه دلآرام ندارم؛ اما در مورد بند دوم چشم ..... همینی که هست هست و چشم از همه عالم فرو می‌بندم ....... مامان راست می‌گفتن که گیشنیز می‌خورن با پنیر که خنگ شن و نفهمن چه میگذرد! منم چشم از همه عالم فرو می‌بندم و شایدم انگشت کردم تو چشم خودم که خیالم راحت شه و کور شم هم از دیدن خلق و هم از دیدن خودمون!! انوقت دیگه نه چشمی دارم که ببینم؛ نه اینکه حتی چشم انتظار کسی یا چیزی باشم

 

 

 

 

 

پ.ن: دیروز سر کلاس یکی از بچه‌ها گفت که بعد از کلی خواهش از همسرش؛ حاضر شدن براش چندتا از انتگرال‌ها رو حل کنن تا یاد بگیره پرسیدم که رشته‌اشون چی بوده گفت لیسانس فیزیک بودن گفتم همینه که ریاضی شون خفنه! گفت خوب یادش رفته چون فوقشو این بود و دکتراش این گفتم مممممممممممممم!!! مگه چند سال تفاوت دارین؟ گفت یکسال! حساب کردم دیدم فقط دو سال از من بزرگتر میشن!! وقتی امدم خونه اولین کاری که کردم دو دستی زدم توی سر خودم که او بابا دکتراش رو هم گرفته و زندگیش رو هم جمع و جور کرده و شروع کرده و کار هم میکنه و انشاءالله خوشبخت هم هستن و سعادتمند هم میشن؛ اونوقت من هنوز الف کارشناسی ارشد رو هم ننوشتم! چه میشه کرد ..... زندگیه دیگه!! یا باید آدم شد؛ یا اگه آدم نشی یا حسرت آدم شدن رو می‌خوری یا فراموش می‌کنی آدم چی هست اصلا!!

 پ.ن: متعلقات ما اصولا با چیزهایی شبیه دل و اینا و از دست دیگه کله و پاچه مشکل دارن و دوست ندارن ..... دیشب هم دیگه کاملا ثابت کردن که چی به چیه و دنیا چجوری می‌گذره!! خودمان کردیم که رحمت بر خودمان باد!!  بخاطر همین هیچ وقت صفتی که توش دل داشته باشه رو نمیگیرن .... مثل دل‌آرام چه برسه به اسمش که دلآرام!!!

 

 

 

بیا منو مرهم بزار از این درد .....

پروردگار

 

 

درد های من
جامه نیستند      تا زتن در آورم
چامه و چکامه نیستند       تا به رشته ی سخن در آورم
نعره نیستند      تا  ز  نای جان بر آورم
درد های من نگفتنی       درد های من نهفتنی  است
من ولی تمام استخوان بودنم          لحظه های ساده ی سرودنم      درد می کند
انحنای روح من   / شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سر نوشت ناگزیر خویش را رها کنم ؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن جدا کنم ؟
درد ، حرف نیست
درد ، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم ؟  

 

 

پروردگار

 

سلام!

میدونی چی باحاله!؟

اینکه من حرف میزنم با تو و خوب ..... تو نه حرفی داری با من بزنی نه اینکه حرف میزنی

جالبترش الانه!

یه چیزی که خیلی بی‌ارزشه برای حسرت خوردن و خیلی بده حسرت خوردن سر شوهره حال و روز من به کجا کشیده که افسوس می‌خورم که بروبکس چه ازدواجی کردن و من چه نقل و نباتی قندآب کردم برای خودم 

 از صمیم قلبم دارم میگم خوشبحال سعیده! واقعا نعمتی بود که کامران از دست داد سعیده از هر لحاظ که فکر میکنم از من قویتر بوده؛ هم از لحاظ روحی..... هم از لحاظ قوای فکری ..... هم اعتماد به نفسش ..... هم موقعیت سنجیش ..... هم موفقیت‌های درونی و اجتماعیش ..... خوش به سعادتش حالا که حاج خانوم هم هست!! بخاطر همین هم تونست کار مهم و بزرگی رو انجام بده! خوشبحالش! خدا کنه هر جا که هست موفق و موید باشه و همیشه خدا همراه و پشتیبانش!‌خدا کنه اگه خواست ازدواج کنه همسری همشان و هم کفو خودش همسرش بشهایول به بابا و مامانش که همچین موجودی رو تربیت کردن و تحویل جامعه دادن! خدا قسمت همه بکنه انشاءالله!

 

 

 

عمه مینو

پروردگار

 

 

سلام! وقت بخیر

این چند روزه خیلی سرمون شلوغ بود ..... اول از همه که عمه مینو رفتن بیمارستان و دوباره حالشون بد بوده و بعدشم که فوت کردن ..... ۴شنبه هم مراسم خاکسپاری بود و جمعه هم سوم! و دوشنبه هفتم ..... خدا رحمتشون کنه

خدا رو شکر خاطرات خوبی داریم ازشون .... عکس‌های خوبی هم هستن ..... مخصوصا عکس‌ّای نامزدی ..... جاشون خالی و روحشون شاد! امیدوارم خدا رحمتشون کنه! لطفا یه فاتحه برای شادی رو رفتگان بخونین

از ۳شنبه کلاس‌های کنکور شروع شد ..... اول از همه جیمت بود با مهندس صداقت ..... بد نیست ولی خوب ..... احساس خاصی ندارم! نمیدونم ...... کلا فقط تصمیم گرفتم بدون فکر کردن به چیز خاصی درس بخونم و چیزهایی که گفته میشه رو همشو یاد بگیرم ..... امیدوارم که بدردم بخوره

کامران نیستش! غایبه! نمیدونم کجاس! خسته‌اس! کلافه‌اس! خوب حق داره ...... اما تقصیر خودشه که درست اززمانش استفاده نمیکنه ...... بخشی از این خستگی و کلافگی هم بخاطر همین چرخه معلول زمانی هست که داره ...... بهش الان سخت نمیگیرم ...... فشار نمیارم! نمیگم بازی نکن ..... گیر ندادم بهش ..... شاید دارم اشتباه میکنم ..... شاید چون میدونستم اگر هم میگفتم میرفت بازی میکرد ...... نمیدونم! آدمها همشون یه جایی میرسه که خسته میشن و می‌ایستن و تماشا میکنن ...... اما واقعا سرنوشت سازه که کجا بایستن!

خدایا خودت کمکمون کن

جمعه هاجر دعوت کرده تولدش رستوران ..... از چندتا چیز خوشم نمیاد! اول اینکه همه دوتایی میان و چون همه متاهل نیستن خوب ..... میدونی چی میگم که!! و این جو رو دوست ندارم!‌ معذبم میکنه و اینکه معلوم هم نیست توش گناه‌‌ها چیان ........ دوم اینکه من مثل هاجر الکی خرج نمیکنم ..... کسانیکه میان اونجا همشون الکی پول خرج میکنن ...... من اهل این چیزا نیستم! پس یه هدیه گرون نمیخرم! سوم اینکه؛ نگرانم ...... نگران هاجر؛ بعدش نگران خودم و کامران و آخر هم نگران نصیره! آخه قراره نصیره هم بیاد! ترجیح میدم با کسایی مثل مهناز و زهرا و سمانه و نرگس یا بر و بکس شهید بهشتی بچرخم تا اینا ...... احساس بهتر و یه دست تری دارم تا اینکه بخوام تظاهر به چیزی که دوست ندارم برای مودب بودن بکنم! دلم میخواد دفعه دیگه که کامران رو دیدم حلقه دستش باشه برام یجورایی مهم شده .......

کامران که فعلا نیست ...... اینکه سعی کنم بکشمش هم جواب نمیده! خوب نداد دیگه! سعی کردم با هم صحبت کنیم تا بیاد اینور و پیشم باشه؛ اما خوب نتیجه نداشت ...... هر کدوممون تنهاییم الان ..... هر کسی یجوری ناراحته الان! چقدر دوران مزخرف و بدرد نخوریه نامزدی!! از نامزدی متنفرم!!!!!

دلم میخواست شرایط مثل همه بود ..... یه خواستگاری عادی؛ یه آشنایی عادی، یه بله برون عادی، یه نامزدی عادی و یه عقد عادی تا اینکه این همه عجیب و متفاوت باشه اما نه عقدی نه چیزی!!! معلوم نیست کامران کی آماده میشه ...... خدایا کمکش کن و کمکون کن! خدایا به هر دوتامون صبر بده

تازگی‌ها فهمیدم اگه آدم فقط یکی از صفات خدا رو بگیره و سعی کنه روی همون کار کنه توی خودشو و اونو پرورش بده کلی کارش جلو می‌افته و کلی اوضاعش درست میشه! مثلا همین صبر! اگر آدم صبور باشه؛ در طاعت خدا صبر میکنه؛ پس نمازش با دقت و کیفیت بهتری خوانده میشه! اگر در برابر شیطان صبر کنه؛ در برابر وسوسه‌ها صبر کرده پس عقلش رو بکار میگیره و به خدا توکل میکنه و گناه نمیکنه!! به همین سادگی یه صفت کلی آدم رو نجات میده!!! هدایت خدا شامل حاله همه ما بشه انشاءالله

کامران هنوزم نیست ....

من دلم کامران میخواد .....

خسته شدم! دلم دیگه تنگ شده! اما نه کامران هست! نه اینکه مجازم به کامران فکر کنم! عجب بدبختی گیر کردم ...... سر همین ماجراهای نحوه حرف زدن و اشتباه گذشته رو نکردن و حد و حدود رو رعایت کردن و اینکه ما شرعا هیچی نیستیم و عرفا هم فقط نامزدیم؛ خیلی مشکل داشتیم و داریم هنوز! سعی کردیم یکسری رو تا جاییکه میشه حل کرد و به تفاهم برسیم و یکسری رو هم که نمیشه کاریش کرد تحمل کرد تا به مرور زمان حل شن!

دلم میخواست مثل دخترهای دیگه؛ خیلی راحت و عادی بعد از ۶ ماه که رفت و آمد میکردن و همه چیز رو اوکی میکردن عقد می‌کردیم ....... اما خوب ...... مثل اینکه بخت ما به عجیب و متفاوت بودن گره خورده و خدا میخواد ما اساسا متفاوت باشیم  دمش گرم دربست نوکرشم هستیم ..... فقط ولمون نکنه که حیرون میمونیم!

آمین!

 

 

مناجاتی در شب قدر

پروردگار

 

 

سلام

توی شب قدرها ما رو فراموش نکنین

این بخشی از مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه هست! من خیلی دوست دارمش؛ چیزیکه آدم درش حس میکنه فوق‌العاده‌اس! هیچ جوری نمیشه به این قشنگی با خدا حرف زد و دلبری کرد ..... تقدیم می‌کنم به تو؛ شاید مفید بود برات

 

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‏

 پروردگارا من از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که مال و فرزند هیچ نفع نبخشد و چیزى جز آنکه با قلب پاک و سالم حضور خدا آید سود ندهد

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً

 اى خدا من از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که ظالم از پشیمانى و حسرت انگشت به دندان مى‏خاید و مى‏گوید اى کاش من با رسول حق راه طاعت پیش مى‏گرفتم

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که گنهکاران به سیمایشان شناخته مى‏شوند که پس موى پیشانى آنها را با پایهاشان بگیرند

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که نه پدرى به جاى فرزند و نه فرزندى به جاى پدر جزا و کیفر شود و البته آن روز وعده خدا حق و حقیقت است

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که مردم ظالم ستمگر را عذرخواهى سود نبخشد و بر آنان لعن و منزلگاه بد است

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که هیچکس را قدرت بر کس دیگر نیست و فرمان در آن روز خاص خداست

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى‏که هر شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندانش مى‏گریزد

 

لِکُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

 که هر کس در آن روز توجه به کار خویش از غیرش بى‏نیاز دارد

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روزى که کافر بدکار آرزو کند که اى کاش توانستى فرزندانش را فداى خود سازد و از عذاب برهد و هم زن و برادر

 

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاَّ إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى‏

 و قبیله‏اش که همیشه بحمایتش برمى‏خواستند و هر که در روى زمین است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات یابد و هرگز نجات نخواهد یافت که آتش دوزخ بر او شعله‏ور است تا سر و صورت و اندامش پاک بسوزد

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلَى‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى مولاى من و من بنده توام و آیا در حق بنده جز مولایش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَالِکُ وَ أَنَا الْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ إِلاَّ الْمَالِکُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى مالک وجود من و من مملوک توام و آیا در حق مملوک جز مالکش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَزِیزُ وَ أَنَا الذَّلِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الذَّلِیلَ إِلاَّ الْعَزِیزُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى با عزت و اقتدار و من بنده ذلیلم و آیا در حق شخص ذلیل جز ذات با عزت و اقتدار که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخَالِقُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى آفریننده من و من مخلوق توام و آیا در حق مخلوق جز آفریننده او که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَظِیمُ وَ أَنَا الْحَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْحَقِیرَ إِلاَّ الْعَظِیمُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بزرگ و من بنده حقیر ناچیز و آیا در حق بنده ناچیزى جز خداى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ إِلاَّ الْقَوِیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى قوى و توانا و من ضعیف و ناتوان و آیا در حق ضعیفى ناتوان جز شخص قوى توانا که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقِیرَ إِلاَّ الْغَنِیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى بى‏نیاز و من فقیر و آیا در حق فقیرى محتاج جز غنى بى‏نیاز که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعْطِی وَ أَنَا السَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ السَّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى عطا بخش سائلان و من به درگاهت سائلم و آیا در حق سائل جز عطا بخشنده که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّتُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ إِلاَّ الْحَیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى زنده ابدى و من مرده بى‏روح و آیا در حق مرده‏اى بى‏روح جز زنده ابدى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْبَاقِی وَ أَنَا الْفَانِی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَانِیَ إِلاَّ الْبَاقِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى وجود باقى و من مخلوقى تباه و فانى و نابودم و آیا در حق فانى نابود شدنى جز ذات باقى سرمدى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدَّائِمُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى موجود دایم ازلى و من موجودى زوال پذیر و آیا در حق موجودى زوال پذیر جز ذات دایم ازلى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّازِقُ وَ أَنَا الْمَرْزُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرَّازِقُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى روزى دهنده خلق و من روزى خواهم و آیا در حق روزى‏خواهان جز رازق و روزى دهنده خلق که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْجَوَادُ وَ أَنَا الْبَخِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْبَخِیلَ إِلاَّ الْجَوَادُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى صاحب جود و احسان و من بخیل و آیا در حق بخیل جز شخص با جود و احسان که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعَافِی وَ أَنَا الْمُبْتَلَى وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُبْتَلَى إِلاَّ الْمُعَافِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى عافیت بخش و شفا بخش و من مبتلا و آیا در حق مبتلا جز عافیت و شفا بخش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْکَبِیرُ وَ أَنَا الصَّغِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الصَّغِیرَ إِلاَّ الْکَبِیرُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بزرگ و من بنده کوچک و آیا در حق بنده صغیرى جز خداى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْهَادِی وَ أَنَا الضَّالُّ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّالَّ إِلاَّ الْهَادِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى رهنماى خلق و من بنده گمراه و آیا در حق بنده گمراه جز رهنماى عالم که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ وَ أَنَا الْمَرْحُومُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمَنُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بخشاینده و من بنده قابل ترحم و بخشش و آیا در حق بنده قابل بخشش جز خداى بخشاینده که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ السُّلْطَانُ وَ أَنَا الْمُمْتَحَنُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطَانُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى سلطان و من بنده امتحان شده و آیا در حق بنده امتحان شده جز سلطان عالم که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّلِیلُ وَ أَنَا الْمُتَحَیِّرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ إِلاَّ الدَّلِیلُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى رهبر و دلیل و من متحیر و سرگردان و آیا در حق متحیر سرگردان جز دلیل و رهبر که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَفُورُ وَ أَنَا الْمُذْنِبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى غفور آمرزنده و من بنده گنهکار و آیا در حق بنده گنهکار جز خداى غفور که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَالِبُ وَ أَنَا الْمَغْلُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغَالِبُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى غالب و قاهر و من بنده عاجز مغلوب و آیا در حق بنده مغلوب مقهور جز خداى غالب قاهر که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَا الْمَرْبُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى پروردگار پرورنده خلق و من‏مربوب و پرورش یافته توام و آیا در حق مربوبى جز آنکه پروردگار اوست که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَ أَنَا الْخَاشِعُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْخَاشِعَ إِلاَّ الْمُتَکَبِّرُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى با کبریا و بزرگى و من بنده فروتن و عاجز و آیا در حق بنده عاجز فروتن جز خداى باکبریاى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ ارْحَمْنِی بِرَحْمَتِکَ وَ ارْضَ عَنِّی بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ‏

 اى آقاى من اى آقاى من برحمتت ترحم کن و به جود و کرمت و فضل و احسانت از من راضى و خشنود باش

 

یَا ذَا الْجُودِ وَ الْإِحْسَانِ وَ الطَّوْلِ وَ الاِمْتِنَانِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏

 اى خداى صاحب جود و احسان و فضل و نعمت به حق رحمتت اى مهربانترین مهربانان عالم.

 

نامزدی ..... چه بی‌معنا!

پروردگار

 

نامزدی ..... بی‌معناترین واژه‌ای که تا حالا شنیدم ..... بی‌معنا، بی‌توجه، احمقانه، مسخره و لوس‌ترین چیزی که برای مثلا پیوند و عهد و پیمان استفاده میشه!

ازش متنفرم ..... به هیچ دردی نمیخوره

هیچ سودی نداره! هیچی ....

هیچ ارزشی هم نداره!