در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

تنهای تنها

                          پروردگار

 

 

 

 

خیلی خسته ام ..... انگار هیچ وقت روی آرامش رو نمیبینم ..... انگار این مشکلات نمیخوان حل شن و نباید حل شن ...... انگار قسمت اینه که همیشه همین جوری باشه! انگار هر دری رو که میزنم بعدش باید به دره بخوره ...... به هر طنابی چنگ میزنم چیده میشه ...... به هر کور سوی نوری چشم میدوزم خاموش میشه ...... باید یه راهی وجود داشته باشه ...... مگه میشه سیاه بود؟

 

تنها امیدم به خداست ..... مثل همیشه از تنها کسی که کمک میخوام خداست ..... اما نمیدونم چرا نمیشنوم چیزی ...... انگار کاری کردم که کر شدم! انگار اشتباهی کردم که باید اینجوری تاوانش رو بدم ...... انگار آزمایشی ست که باید توش نمره بگیرم ....... شایدم خدا میخواد توی سختی ها رشد کنم ....... باید شکر کرد ..... فقط باید شکر کرد و چشم و گوشم رو سعی کنم باز کنم و حقیقت رو ببینم! باید سعی کنم که صبور باشم! خدایا شکرت ..... خدایا شکرت!

 

خدایا بدادم برس!

دیگه دارم له میشم ..... پیش هر کسی رفتم که کمکی بکنه بدتر خراب کرد ..... مامان اینا نمیتونن کمکم کنن ...... مامان درک نمیکنن احساسم رو ..... کامران هم درک نمیکنه..... هیچ کسی درک نمیکنه ....... شایدم نباید انتظار داشت کسی درک کنه و بدونه باید چکار کرد ....... خدایا بدادم برس!

 

فقط یه ضربه دیگه کافیه تا نابود بشم و نابود بشه هر چیزی که میتونست درست بشه!! دارم تموم میشم ...... مشاور روحانی یجور، غیر مذهبی هم یجور ....... پس کی میتونه به ما کمک کنه؟؟ خدایا! داری میبینی که تنهاییم ..... خدایا میبینی که بیچاره شدیم ..... خدایا میبینی که داریم در جا میزنیم اگه سقوط نکنیم ...... خدایا میبینی که داریم تلاش میکنیم تا راه حل پیدا کنیم، تا بسازیم و سازنده باشیم ...... اما انگار چیزی درست نمیشه ..... خدایا نامیدم نکن ..... فقط بهم امید بده و صبر و کمکم کن! خدایا نذار سرشکسته بشم ...... خدایا یه لحظه ما رو تنها نذار که تمام سرمایه مون تویی!! خدایا قبلا تنهایی، تنها بودم و میدونستم با درد خودم و لطف تو چجوری سر کنم و خوب باشم و رشد کنم ...... اما حالا چی! حالا ما تنهاییم و نمیدونم چیکار کنم و چه راهی رو باید از کجا پیدا کنم و چه تدبیر و چاره ای کنم!!

 

ربی! من لی غیرک؟

خودت میدونی ..... گفتنی ها و ناگفتنی ها رو همه رو خوب میدونی ...... دیگه بگو چیکار کنم؟ تو بهم بگو چیکار کنم! خدایا راهنماییمون کن ......

 

 

 

 

عمه مینو

پروردگار

 

 

سلام! وقت بخیر

این چند روزه خیلی سرمون شلوغ بود ..... اول از همه که عمه مینو رفتن بیمارستان و دوباره حالشون بد بوده و بعدشم که فوت کردن ..... ۴شنبه هم مراسم خاکسپاری بود و جمعه هم سوم! و دوشنبه هفتم ..... خدا رحمتشون کنه

خدا رو شکر خاطرات خوبی داریم ازشون .... عکس‌های خوبی هم هستن ..... مخصوصا عکس‌ّای نامزدی ..... جاشون خالی و روحشون شاد! امیدوارم خدا رحمتشون کنه! لطفا یه فاتحه برای شادی رو رفتگان بخونین

از ۳شنبه کلاس‌های کنکور شروع شد ..... اول از همه جیمت بود با مهندس صداقت ..... بد نیست ولی خوب ..... احساس خاصی ندارم! نمیدونم ...... کلا فقط تصمیم گرفتم بدون فکر کردن به چیز خاصی درس بخونم و چیزهایی که گفته میشه رو همشو یاد بگیرم ..... امیدوارم که بدردم بخوره

کامران نیستش! غایبه! نمیدونم کجاس! خسته‌اس! کلافه‌اس! خوب حق داره ...... اما تقصیر خودشه که درست اززمانش استفاده نمیکنه ...... بخشی از این خستگی و کلافگی هم بخاطر همین چرخه معلول زمانی هست که داره ...... بهش الان سخت نمیگیرم ...... فشار نمیارم! نمیگم بازی نکن ..... گیر ندادم بهش ..... شاید دارم اشتباه میکنم ..... شاید چون میدونستم اگر هم میگفتم میرفت بازی میکرد ...... نمیدونم! آدمها همشون یه جایی میرسه که خسته میشن و می‌ایستن و تماشا میکنن ...... اما واقعا سرنوشت سازه که کجا بایستن!

خدایا خودت کمکمون کن

جمعه هاجر دعوت کرده تولدش رستوران ..... از چندتا چیز خوشم نمیاد! اول اینکه همه دوتایی میان و چون همه متاهل نیستن خوب ..... میدونی چی میگم که!! و این جو رو دوست ندارم!‌ معذبم میکنه و اینکه معلوم هم نیست توش گناه‌‌ها چیان ........ دوم اینکه من مثل هاجر الکی خرج نمیکنم ..... کسانیکه میان اونجا همشون الکی پول خرج میکنن ...... من اهل این چیزا نیستم! پس یه هدیه گرون نمیخرم! سوم اینکه؛ نگرانم ...... نگران هاجر؛ بعدش نگران خودم و کامران و آخر هم نگران نصیره! آخه قراره نصیره هم بیاد! ترجیح میدم با کسایی مثل مهناز و زهرا و سمانه و نرگس یا بر و بکس شهید بهشتی بچرخم تا اینا ...... احساس بهتر و یه دست تری دارم تا اینکه بخوام تظاهر به چیزی که دوست ندارم برای مودب بودن بکنم! دلم میخواد دفعه دیگه که کامران رو دیدم حلقه دستش باشه برام یجورایی مهم شده .......

کامران که فعلا نیست ...... اینکه سعی کنم بکشمش هم جواب نمیده! خوب نداد دیگه! سعی کردم با هم صحبت کنیم تا بیاد اینور و پیشم باشه؛ اما خوب نتیجه نداشت ...... هر کدوممون تنهاییم الان ..... هر کسی یجوری ناراحته الان! چقدر دوران مزخرف و بدرد نخوریه نامزدی!! از نامزدی متنفرم!!!!!

دلم میخواست شرایط مثل همه بود ..... یه خواستگاری عادی؛ یه آشنایی عادی، یه بله برون عادی، یه نامزدی عادی و یه عقد عادی تا اینکه این همه عجیب و متفاوت باشه اما نه عقدی نه چیزی!!! معلوم نیست کامران کی آماده میشه ...... خدایا کمکش کن و کمکون کن! خدایا به هر دوتامون صبر بده

تازگی‌ها فهمیدم اگه آدم فقط یکی از صفات خدا رو بگیره و سعی کنه روی همون کار کنه توی خودشو و اونو پرورش بده کلی کارش جلو می‌افته و کلی اوضاعش درست میشه! مثلا همین صبر! اگر آدم صبور باشه؛ در طاعت خدا صبر میکنه؛ پس نمازش با دقت و کیفیت بهتری خوانده میشه! اگر در برابر شیطان صبر کنه؛ در برابر وسوسه‌ها صبر کرده پس عقلش رو بکار میگیره و به خدا توکل میکنه و گناه نمیکنه!! به همین سادگی یه صفت کلی آدم رو نجات میده!!! هدایت خدا شامل حاله همه ما بشه انشاءالله

کامران هنوزم نیست ....

من دلم کامران میخواد .....

خسته شدم! دلم دیگه تنگ شده! اما نه کامران هست! نه اینکه مجازم به کامران فکر کنم! عجب بدبختی گیر کردم ...... سر همین ماجراهای نحوه حرف زدن و اشتباه گذشته رو نکردن و حد و حدود رو رعایت کردن و اینکه ما شرعا هیچی نیستیم و عرفا هم فقط نامزدیم؛ خیلی مشکل داشتیم و داریم هنوز! سعی کردیم یکسری رو تا جاییکه میشه حل کرد و به تفاهم برسیم و یکسری رو هم که نمیشه کاریش کرد تحمل کرد تا به مرور زمان حل شن!

دلم میخواست مثل دخترهای دیگه؛ خیلی راحت و عادی بعد از ۶ ماه که رفت و آمد میکردن و همه چیز رو اوکی میکردن عقد می‌کردیم ....... اما خوب ...... مثل اینکه بخت ما به عجیب و متفاوت بودن گره خورده و خدا میخواد ما اساسا متفاوت باشیم  دمش گرم دربست نوکرشم هستیم ..... فقط ولمون نکنه که حیرون میمونیم!

آمین!

 

 

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!

                            پروردگار

 

 

 

 

 

 

امروز صبح که بعد از نماز خوابیدم، خواب جالبی دیدم خواب دیدم ازدواج کردم و با همسرم زندگی می کنم ..... نمیدونم کی بود ...... صورتشم اصلا ندیدم ...... قدش بلند بود ...... یه آدم باریک و بلند! درست ترش اینه یه مرد باریک و بلند، دست های قوی، سفید بود پوستش و شایدم حتی روشن بود، نمیدونم! اما انگار تو آفتاب بوده باشه، پوستش برنزه شده بود!

 

مردونگی و وقار از راه رفتنش پیدا بود ...... فکر کنم کار آزاد داشت ولی خارج از شهر زندگی می کردیم، توی یه خونه که دو طبقه بود به سبک قدیمی که دورش باغ و درخت میوه بود و پشتش درخت خرما! تقریبا همه چیز چوبی بود ...... محیطی آروم و  سرشار زا زندگی، دور از تکنولوژی و هیاهوی شهر و آدمهای عجیب و غریب شهری و مدرن بودیم! در برابرمون یه صحرای وسیع بود که از آفتاب و شن ها و موجوداتی که توش زندگی میکردن همه مظهری از زیبایی و خلقت بودن! میشد ساعت ها کنار پنجره نشست و با آرامش به منظره صحرا و شن ها و حرکت ها نگاه کرد .......

 

یه مرد بود ...... انگار هیچچ سختی پشتش رو خم نمیکرد و هیچ ناراحتی اخم به چهره اش نمی آورد ...... هیچ چیزی توی دلش نمیموند ....... مثل بابا مرد بود ....... البته بابا + یه چیزایی فروتنیش فوق العاده بود ...... آروم و سر به زیر بود ....... کاری به کسی نداشت و شیوه زندگی رو اینجور گذاشته بود که کاری به کسی نداشته باشیم! ستون محکمی بود که هر چقدر بار روش می افتاد استوارتر و جا افتاده تر میشد خیلی باحال بود ......

 

احساس می کنم هر چی بخوام تعریف کنم خراب میکنه و هیچ چیزی نمیتونه بیان کننده خوابم باشه ...... هیچ چیزی نمیتونه حالاتش رو برسونه!! پشتش که نماز خوندم خیلی جالب بود ...... بعدش گفت پاشو بریم مراسم احیاء ...... گفتم اینجا که مسجد نیست! گفت بیا بریم می بینی ...... از پشت خونه راه افتادیم و به یه نخلستان رسیدیم ....... یه عده نشسته بودن دور هم و داشتن قرآن میخوندن ...... ما هم نشستیم و شروع کردیم به دعا خوندن ....... گفت همیشه مراسم احیاء اینجا برگزار میشه!

 

می ترسم این خواب اثر صحبت های نسیبه باشه و چیزی بیش از خواب! از خواب که بلند شدم دیدم واقعا چیزی که از همسر توی دلمه یه مرد واقعیه که مثل یه ستون و یه لشگر میمونه! یکی که قوام زندگیه و حامی و پشتیبان و بالابرنده زندگی ......

 

همه میگن کامران پسر خوبیه! بابا میگن کامران بچه خوبیه! مامان اینا و عمه ها و فامیل هم می گن کامران پسر خوبیه! آره ..... همه راست می گن! کامران هم بچه خوبیه هم پسر خوبی! سئوالی که داره برای من بوجود میاد هم دقیقا سر همینه ...... چرا هیچ کسی نمیگه کامران مرد خوبیه، یا کامران مرد زندگیه!!؟؟

 

نمیدونم! خدایا ما رو لحظه ای بحال خودمون وا نگذار و جز رضای خودت مهر و هدف و علاقه دیگری رو در قلب ما بوجود نیار! یا ارحم الراحمین

 

 

 

 

 

چرا نمی‌تونم!؟ یه شب قدر دیگه ......

پروردگار

 

سوگ مولامون رو به همه تسلیت می‌گم! باید در غم جانکاه جهلی که داشتیم و داریم بسوزیم و جامه کبود به تن کنیم و خاک ذلت به سر بریزیم که از جهل و غفلت تحمل همچون بزرگ و عزیز و راهنمایی رو نداشتیم و برتافتیم و رنگ سرخی دیگر بر پرچم عدالت زدیم ای وااااای بر ما که هر روز عاشورا ست و همه جا کربلا! همه روزه حق میکشیم و همه روزه به همراهی لشکر کفر میرویم ...... وااای بر ما اگر بازنگردیم و نفهمیم علیکم انفسکم یعنی چه و در نبرد کربلا در روز عاشورا از کسانی باشیم که در زیارت عاشورا لعنت می‌کنیم؛ کسانیکه در راه جنگ بر علیه پسر رسول خدا و امام عصر همراهیشون کردن و کمک کردن! خدایا در این شب از تو درخواست می‌کنیم که از یاران و اعوان و انصار رسولان و ائمه معصومین قرار ده نه از آنانکه بر وی و سخن تو شوریدن و گمراه گشتن!

امروز تصمیم داشتم هر جور شده یه نور الجنان برای کامران بگیرم تا بتونه از ادعیه و مراسم‌ها و زیارات استفاده کنه و اعمال رو انجام بده؛ بخاطر همین بعد از شرکت رفتم انقلاب دنبال سی دی گشتم و بلاخره فهمیدم که باید برم نمایندگی فروشش و اینجوری توی بازار نمی‌فروشه! (گویا بازار خرید اینجور سی دی‌ها خفن خوبه و صرف نداره طرف بده یکی دیگه بفروشه و از روش فقط یه چیزی برداره)

بلاخره! رفتم حوزه که هم سی دی امتحانی خودمم رو بگیرم هم ببینم از نمرات چه خبر و کارنامه اومده یا نه که نسیبه سر صحبت رو باز کرد و پرسید ۵شنبه چی شد؟ محرم شدین؟ گفتم نه و حاج‌آقا اینجور گفتن ...... نسیبه هم چون تجربه داره و الان کلی عمه هست شروع کرد به نصیحت و راهنماییم! دوست خوبیه؛ دلم سوخت که برام ناراحت شد ..... نمیخوام کسی بخاطر من ناراحت شه ...... بهرحال نسیبه بهم گفت که نمایشگاه قرآن میتونم سی دی رو پیدا کنم و منم با نسیبه تا دروازه دولت رفتم و از اونجا جدا شدیم و من رفتم مترو سواری تا مصلی!

مصلی که رسیدم کلی دور زدم و چرخیدم تا راه ورود به مصلی رو پیدا کردم ...... گویا گفتن فقط آدمای باهوش بیان نمایشگاه و یه ماز درست کردن برای ورود به مصلی!

وارد که شدم دیدم سرویس رفت!! البته پر هم شده بود! حالا حساب کنین ساعت ۴ بعدازظهر؛ خسته‌ای؛ عجله داری که برسی خونه؛ نمیخوای کسی خبردار شه که چی کار می‌کردی امروز؛ و باید با یکی هم قرار بزاری که سی دی رو حتما بهش برسونی! کم کم داشتم عصبی می‌شدم که زد به سرم پیاده راه رو برم! وسط راه از یه خانومی پرسیدم چقدر دیگه باید برم که گفتن ۵-۶ دقیقه دیگه راه برم می‌رسم ...... از وسط یه مانع به اسم داربست گذر کردم؛ یه عالمه پله رو هم رد کردم تا رسیدم به محل برگزاری نمایشگاه!

دریغ از یه کیسوک اطلاعات و از من بپرس!!! خدا خیلی مرام گذاشت برام و خیلی دمش گرم و خیلی شکر؛ همین که وارد سالن شدم اولین غرفه؛ غرفه محصولات نور بود و سی دی رو خریدم و یه قرآن کوچولو هم گرفتم و دویدم که بیام! اگه با سرویس از اونور می‌اومدم عمرا به این راحتی پیدا می‌کردم غرفه رو یه عالمه باید گیج می‌زدم تا می‌فهمیدم کجام و چه خبره و کجا باید برم!

خدا رو شکر ...... به موقع کامران رو دیدم و سی دی رو هم بهش دادم!

اما ...... اصلا فکر نمی‌کردم با دیدنش ناراحت شم ...... یا اینکه دیدنش اذیتم کنه! شایدم برخوردمون مشکل دار بود که این احساس بهم دست داد! شاید ۳ دقیقه هم نشد صحبت کردن و دیدنمون! سریع سی دی رو دادم و برگشتم توی صف مینی‌بوس و چون مینی‌بوس نیومد و خیلی خسته بودم و سرم درد می‌کرد و دیر هم داشت میشد؛ رفتم دربست بگیرم که کامران هنوز نرفته بود اومد کنارم ...... نمیدونستم چی باید بگم ....... هر دوتامون حرفی نداشتیم بزنیم! شایدم نمی‌دونستیم چی باید بگیم ...... شاید ....... نمیدونم!!

ماشین که وایساد؛ به کامران گفتم اگه میخوای بیا تا یه جایی برسونمت؛ فکر کرد میگم بیا خونه! گفت باشه به شرطی که بالا نمیام! منم گفتم نه؛ منظورم خونه نبود؛ سر راه رو گفتم؛ پس هیچی؛ من رفتم؛ فعلا خداحافظ! شاید واقعا رفتارم بد بود ...... واقعا دست خودم نبود  نمیدونم چجوری باید این رفتارم رو کنترل کنم!! واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم!!

منو ببخش! منو میبخشی؟

اوضاعمون بده کامران ...... من نباید ناراحت بشم ...... تو نباید ناراحت باشی ...... نباید اینقدر مثل غریبه‌ها باشیم و دور و بدون هی حرفی برای گفتن!!! چرا یه دفعه‌ای بینمون دیگه هیچ حرفی برای گفتن وجود نداره؟ چرا من دیگه نمیخوام حرف بزنم؟ چرا اینجوری شد؟ چرا داره همینجوری میمونه؟

نسیبه خیلی باهام حرف زد ..... اینکه به دلم روجوع کنم ببینم دلمم چی میگه! اینکه ببینم دلم هم راضیه! شاید یسری از اینا برای این باشه که اصلا توجه نکردم به احساسات و دلم ...... میگفت شوخی نیست؛ حرف یه عمر زندگیه! خانوما اگه نتونن از نظر احساسی با یکی کنار بیان و دلشون راضی نشه؛ زندگی براشون مثل جهنم میشه! بیچاره اون بچه‌ای که بخوان با این وضع بزرگ کنن ......

نمیدونم ...... شماره تلفن جاییکه خانوم همیز معمولا اونجا کلاس میزارن رو امروز پیدا کردم ..... کانون راه روشن؛ اندیشه روشن یا یه همچین چیزیه! ۳۳۵۰۴۶۳۵! امیدوارم بشه یه کاری کرد باهاش! خدا کمک کنه .....

خدایا! توی این شب‌ها؛ به حرمت او معصومی که قرآن رو بهش نازل کردی؛ به حرمت مولود خونه خودت که توی همین شب‌ها گفت فزت برب الکعبه؛ معرفت بهمون بده! چشم حقیقت بین بده بهمون! خدایا بی نسیبمون نذار ...... خدایا تو عزیزی و حکیم؛ غیر حکیم و عزیز کی به جاهل و ضعیف و خوار رحم کنه؟ خدایا بدادمون برس که هیچ فریادرسی جز تو نداریم! خدایا گارنتی یکسالی که در پیش داریم رو میخوایم ...... خدایا! الغوث الغوث؛ خلصنا من النار یارب!! خدایا هر چی باشه ما بنده‌اتیم؛ اگر هر چی کم داریم بخاطر جهلمونه؛ خدایا ما رو به جهلمون ببخش و هدایتمون کن!

آمین!

 

 

 

 

 

 

 

 

                          شب‎ قدر, شبی‎‎ کـه‎‎ در رحمـت‎ الهـی بـه روی‎ مومنین‎ باز است‎.

 

شب‎ هنگام‎ کـه‎ خـورشـیــد رخ‎ در نقـاب‎‎ غـروب می‎‎‎ کشد و تـاریکـی دامـن‎ مـی گسترد, مـرگ‎‎‎ رنـگ فرا می‎ رسد, رنگ ها کـه‎ در روز تمام‎‎ چشـم را پـر مـی‎ کــردنــد و دیـدن‎‎ ورای‎ آن را مـانـع‎ مـی‎ شـدنـد, بـا رفتن‎‎ خورشید رخـت‎ بـربسـتــه‎ و دیـدن بـی‎ واسطه‎ را ارزانی‎‎ می دارند.
رنگها که‎‎ خود پوشاننده حقایق‎ هستنـد ولـی‎‎ تـاریکـی در غیـاب‎ رنـگ‎ , اسـرار را هـویـدا می‎ کند, البته‎‎ نه بـرای‎ همـگــان‎ کـه‎ بـرای‎ خاصان‎‎ و دراین شبها" ,شب‎ قـدر" رسـتـن‎ از همه‎ رنـگهـا و وابسـتگـی‎ هـا و پیوستن‎ به‎ حقیقت‎‎ بی‎‎ رنگی است. ما را برعظمت‎‎ شب‎ قدر راهـی‎ نیـسـت و تنها می‎‎ توان‎‎ در زیـر بـاران رحمـت‎ الهـی "لیـلـه‎ القدر" ایستاد تاببارد و جانهـای‎ مومـنـان‎ را از آب‎ زلال‎ خود شستشو دهد.

در این‎ شب‎ چشم‎ سـر را بــایــد بیـدار نگـاه‎ داشت‎ تا چشم‎ جان‎ بـیـداری‎ و بینایی‎ یابـد , دل‎ از بندها رها شود و ما چـه‎ زیـانـکـار خواهیـم‎ بـود اگـر از شـب‎ قدرتنها بیداری‎ چشم‎ نصیبمان‎ شود. "
شب‎ قدر " که‎ بـراسـاس‎ آیـات‎ قـرآن‎ کـریـم‎ شبی‎ بهتر از هـزار مـاه‎ اسـت‎ و در هـمـه‎‎ طول‎‎ سال هیچ‎ شبی‎‎ به خوبی و فضیـلـت‎ آن‎‎ نمی‎ رسـد و عمل‎‎ در این شب‎ بهتر از عمل در هزار ماه‎ است‎ و دراین‎ شب‎ تقدیـر امـور سـال‎ افـراد مشخص‎ می‎ شود و آنکه‎ " شب‎ قدر , " زمانـی‎ که‎ روزی‎ بندگان‎‎, تقدیـر آنـان اعم‎ از خوب‎ و بد در آن‎ مقدر می‎ شود. "

قدر " شبی‎ که‎ قرآن‎ بر پیامبر اکـرم‎ ( ص‎ ) نازل‎ شد و شبی‎‎ که‎ دعای‎ کـسـی رد نمی‎ شود.
در کتاب‎ قبال‎ از " کنزالمواقیت‎ " به‎ نقـل‎ از پیامبر اسلام‎ ( ص‎ ) روایت‎‎ شده‎ است که‎‎‎ " حضرت‎‎ موسـی‎ ( ع ) بـه خـدا گفـت کـه نزدیک‎ شدن‎ به‎ تو را خواهـانـم‎ و خـداونـد فرمود: نزدیکی‎‎ من‎‎ از آن کسی اسـت‎ کـه‎ شـب‎ قدر بیدار بماند. حضرت‎‎‎ موسی‎ ( ع ) گفـت : رحـمتــت را مـی‎ خواهم‎‎ و خداوند فرمود: رحم مـن‎‎ از آن کسـی‎ است‎‎ که‎‎ درشب‎ قدر به مسکینـان‎ رحـمـت کـنـد و باز موسی‎ جواز گذشتن‎ از صـراط را خواسـت‎ و خداوند آن‎‎ را آن کسی‎ فرمـود کـه‎ در شب‎ قـدر صدقه‎ ای‎ بدهد. باز از همین‎ کتاب‎ در جای‎‎ دیـگـری از حضـرت‎‎ رسول‎‎ نقل شـده‎‎ اسـت کـه " : درهـای‎ آسمـان‎‎ در شب‎ قدر باز می‎ شود , بنابرایـن بنـده‎ ای‎ در آن‎ نماز نمی‎ خـوانـد , مـگـر اینکه‎‎ خداوند متعال‎‎ در مقابل هر سجـده ای‎ درختـی‎‎ در بهشت‎ برای‎ او می نویسد.
مرحوم‎ طبـسـی‎‎ در منزلت‎ شـب‎ قـدر مـی گوید : از آن‎‎ رو به‎‎ این شب‎ قدر گفته انـد که‎‎ دارای‎‎ شرف‎ و پایه ای بلند و شانی‎ عظیم‎ است‎.

ابوبکر وراق‎ نیز می‎ گوید: ایـن‎ شــب‎ را قـدر نـامیـدنـد, از آن‎ رو کـــه‎ انسـانهـا بـا زنده‎‎‎ نگه داشتن‎‎ آن به قـدر و منـزلـت‎ مـی‎ رسند. یکی‎‎‎ دیگر از معانی شب‎ قـدر تنـگـی و ضـیـق‎ است‎ و از آن‎‎‎ رو این اسـم‎ را بـر آن گذاشتـه‎‎‎‎ اند کـه زمیـن‎ بـه واسـطه کـثـرت‎ فرشتـگـان‎‎ در آن شب‎ تنگ‎ می‎ شود و سـرشـار از فرشتگانی‎ است‎ که‎‎ تا سپیده دم‎ , همصـدا با زمینیان‎‎ به‎ احیای‎ آن مـی‎ پـردازنــد و بـه‎ وظایـف‎ خـویـش‎ عمـل‎ می‎ کنند. از معانی‎ دیگری‎ که‎ مفسران‎ و علـمــا بـرای‎ شب‎ قدر در نظر گرفته‎ اند تقـدیـر و انـدازه‎ گیری‎ است‎‎ , چون‎‎ در این شب‎ سرنوشت افراد , جامعه‎ , حوادث و پیش‎ آمـدهـایــی‎ چـون‎ جنـگ‎, زلزله‎, پیروز, ی‎ شکست‎‎ , سعادت و شقـاوت‎‎ و هـر آنچـه‎‎ کـه بـا سـرنـوشــت انسـانها ارتـبـاط دارد, بر اساس‎ حکمـت‎ و مصلحت‎ رقم‎ می‎ خـورد و همه‎ اعمال‎ انسانهـا در ایـن‎ شـب‎ انـدازه‎ گیری‎ می‎ شود.

امام‎ صادق‎ نیز در فضیلت‎ شب‎ قدر می‎‎ فرماید : قدر باران‎ رحمتی اسـت‎ کـه‎ در جویبـار هر فرد و هر جمـع‎ بـه‎‎ انـدازه او جاری‎‎ اسـت‎‎, شخصیت افراد به‎‎ گونه ای شکــل‎ گـرفتـه‎‎ کـه بعضی‎ از آنـان‎‎ تـوان پـذیـرش‎ جریان‎ رودی‎ وسیع‎ از رحمت‎‎ و برکـت قـدر را دارند و برخی‎ دیگر زمینه‎ کـمتــری‎‎ بــرای جـذب‎ رحمـت‎‎ و عنـایـت دارند و برخی‎ هـیـچ‎ گونه‎‎‎ آمـادگـی‎ نـدارنـد تا آنجا که زمینه وجـودشـان‎‎ چـون سـنگـی‎ ســخــت‎ ونــفــوذ ناپذیراسـت‎. " شـب‎ قـدر" ی‎ کـه‎‎ در قرآن‎ آمده است‎ , شبـی‎‎ اسـت‎‎ کـه‎ آخـریـن‎ مراحل‎ مشیت الهی درآن‎ صورت‎ می‎ گیرد . از بعضی‎‎ روایات‎ بر میآید کـه‎‎ نیـمـه شعبان‎ , نوزدهم‎‎‎ و بیست‎‎ و یکم و بیست وسوم ماه‎‎ رمضان‎ از شبهای‎ قدر بـوده و شـب‎ آخـر برترین‎‎ آنهاست‎ و همچنین به‎ احتمـال‎ قــوی‎ بـیسـت‎ و هفتم‎ ماه‎ مبارک‎ رمضـان‎ نـیـز از شبهـای‎ قـدر اسـت‎ و کسـی‎‎ کـه‎ مـی خـواهـد احتیاط کندباید در همه‎ این‎ پنچ‎ شب‎ اعمـال‎ قدر را انجام‎ دهد. سزاوار است‎ مومنان‎ تمـام‎ سعـی‎ خــود را در جهت‎ آگاهی‎ برای‎ اعمال‎ ایـن‎ شـب‎ بـه‎ کارگیرند , از کارهایی‎‎ که‎ در طول‎‎ سال مـی تـواننـد انجام‎ دهد , عاقبت‎ توفیق‎ در این‎ شب‎‎ است‎ و اینکه‎‎ بتوان‎‎ در این شب پسندیـده تـریـن‎ کارها را نـزد خـدا انـجـام‎ داد و خداوند این‎ شب‎ را برای‎ او بهتـر از هـزار مـاه‎‎ قـرار داده است‎.

کسـانـی‎ کـه‎ اهـل‎ دعـا و راز و نیـاز شـب‎ قـدر هستند , نقش‎‎ خویـش را بـه‎ خوبی‎‎ دریافتــه‎ انـد و گـاهـی ایـن‎ حـالات‎ آنچنان‎ ژرف‎ و تاثیر گذار است‎ کـه‎ تـا شـب‎ قدرآینده‎‎‎ و بـلکـه تـا آخر عمر, در هـمـه افکار و اخلاق‎ و کردار شخص‎ رخنـه‎‎ کــرده و او را در یـک‎ خـط وسیـع‎ معنـوی‎ قـرار مـی‎ دهد. دیگـرانـی‎ هـم‎ کـه‎‎ بـه ایـن‎ حــد از معنـویـت‎ راه‎‎ پیدا نمی‎ کنند بـه فـراخـور حال‎ خود ازمجالس‎ و شب‎‎ زنـده‎ داریهـای‎ شـب قدر بهره‎‎ برداری‎‎ کـرده و فیض‎ مـعنـوی مـی‎ برند.
ریشه‎‎ اصلی‎ این‎ دگرگونیها و حالات‎ بـه خـود افراد باز می‎ گردد و اینکـه‎‎ تـا چـه حـد خود را آماده‎‎ بهره برداری‎ از بـرکـات‎ شب‎ قدر و فضیلت‎ های‎ آن‎ کرده‎ اند.
خداوند تبـارک‎ و تعـالـی‎ بـا نــزول‎ سـوره‎‎ ای‎ خاص‎ , شب‎ قدر رابه مردم‎ معرفـی‎ کرده‎ است‎.
در دو آیه‎‎‎‎ سوره مبارکه " قدر " آمده اسـت‎" : قـرآن‎ در شـب‎ قــدر نــازل‎ شــده‎ وفرشتـگـان‎‎ در آن شب‎‎ فرود می‎ آیند " , شب قدر, شب‎ سلامـت‎‎ است."
از سوی‎ ائمه‎ اطهار ( ع ) و بزرگــان‎ دین‎ نیز شب‎ زنده‎ داری‎‎ و احیای لیالی‎ قـدر سفارش‎ شده‎ است‎.

علامه‎‎ طباطبائی‎ نیز در رابطه با عـلائم‎ شـب‎ قدر می‎گوید ": در صبـح‎ بعـد از شـب‎‎ قـدر, آفتاب بدون‎ شعاع طلوع می‎ کنــد و هـوای‎ آن‎ روز معتدل‎ است‎.
" از پیامبـر گـرامـی‎ در جـواب‎ ایـن‎ سـوال‎ کـه‎ اگر بخواهیم‎‎ شب‎ قدر را دریابیم از خدا چه‎ چیزی‎ را مسئلت‎ کنیم‎ , فرمـود": عافیت‎ را."
دعـاهای‎ شب‎ قدر از طولانــی‎ تــریــن‎ و پرمحتواترین‎‎ دعاهاست‎ , دعای‎ جوشن کبـیر و ابوحمزه‎‎‎ ثمالی‎ , که اگـر بــا تــوجــه خـاص‎ خوانـده‎‎ شـود, مـایـه انقـلاب‎ درونـی‎ ودگرگـونـی‎‎ روحی است‎.
ادعیه‎‎ ای‎ که انسان‎ رابا دریـایـی‎ از معرفـت‎ آشنا می‎ کند, انسان‎‎ با خواندن دعا از یـک‎ طرف‎‎ با یادآوری‎ لطف وکرم‎ و رحـمـت‎ بی‎ پایان‎‎ خدای‎ مهربان او را در کنار خـود می‎‎ بینـد و نور امید در دلش‎ می درخـشـد و از سوی‎ دیگر با به‎ یاد آوردن‎ سختـی‎ هـا , جان‎ کندنها و عـالـم‎‎ بـرزخ‎ تمـام وجــودش‎ سـرشـار از تـرس‎ و نگرانی‎ گردیده‎‎ و گذشته خـود را بـا آنچـه‎ باید باشد, می‎ سنجد.

گرچه‎‎ " شب‎ قدر " در ماه مبـارک‎ رمضان‎ اسـت‎ , اما اینکه‎ کدام‎ یک‎ از شبهای‎ ماه‎ رمضان‎ " شب‎ قـدر " اسـت‎ , چیـزی‎ بــر دلالـت‎ آن‎‎ در قرآن کریم‎ وجود ندارد وتنهـا از راه‎ اخبار می‎ توان‎‎‎ آن شب‎ را معین کرد.
بسیاری‎ از مفسران‎ ذکر کرده‎‎ اند کـه" نزول‎ قرآن‎ به‎‎ طور یـکپـارچـه در یـکـی‎ از شبهای‎ قدر 14 قرن‎‎ گذشته‎ مـمکـن اسـت‎ ولـی‎ تعییـن‎‎‎ حـوادث قرون گذشته‎‎ و آینـده در آن شب‎ بـی‎‎ مـعنـی است‎ ."
در این‎‎ ارتباط آنان می‎ افزایـنــد : حکم‎ " یفرق‎ " در آیه‎‎ 6 سوره دخان‎‎ در قرآن کریم‎‎ و نیز حکم " تنزیل‎ " در آیه‎‎ 4 سـوره " قدر " به‎ دلیـل‎ مضـارع بـودن‎ دلالـت‎ بـر استمرار دارد.
همچنین‎‎ به‎‎‎ گفته آنان, از ظاهر جملـه "شهر رمضان‎‎ الذی‎ انـزلـت‎ فیـه‎ الـقـرآن " درآیه‎‎‎‎ 185 سوره بقره چنین‎ بر می‎آید کـه " مادامی‎‎ که‎‎ ماه مبارک‎ رمضان‎ تکرارمی شـود, شب‎ قدر نیز تکرار می‎شود ." علامه‎ مجلسی‎‎ می گویـد " : بهترین‎ عـمـل‎ در شب‎‎ قدر طلب آمرزش‎ گناهـان‎ , دعـا ازبـرای‎ مطالبات‎‎ دنیـا و آخـرت ,بـرای‎ پدر و مادر و خویشـاونــدان‎‎ و فــرزنــدان و مـرده‎ و زنده‎ خویش‎ صلوات‎ بسیار فرستــادن‎ و دعـای‎ جوشن‎‎‎ کبیر را در این سه‎ شب‎ خـوانـدن اسـت‎ ."

باتوجه‎‎‎‎ به مـطالـب‎ گـفتـه شـده درخصوص‎‎ عظمت‎ " شب‎ قدر " این‎ نکته‎ مشخص می‎ شـود کـه‎ در ایـن‎‎ شـب‎ انسـان وارد مسـیـر سرنـوشـت‎ سـاز خویش‎ گشته‎ و آنرا تغییر می‎ دهد و گاه‎ نیز برای‎ پیمودن‎‎ این مسیـر بـر بال‎‎‎ دعـا و گـاه‎ بر بال عمل می‎ نشیند.
هر امری‎ کـه‎ در " شـب‎ قـدر " از طرف‎ خداونـد برای‎ انسانها مقدر می‎ شود, حکیـم‎ اسـت‎ و بـا آنکـه‎ خـوانـدن‎‎ دعـا در ایــن شـبهـا جـزو اختیارات‎‎ فردی‎ است و یک‎ عمـل‎ اختیاری‎‎ اسـت‎ اما آثار بـسیـار زیـادی در تغییر سرنـوشـت‎ انسانها دارد.

(برگرفته از سایت صدا و سیما)

 

 

نصیحت حافظ

پروردگار

 

بطور کلی احتیاج به نصیحت؛ صحبت؛ مشاور و یا همدمی دارم ..... که خدا رو شکر هیچکدومش نیست چراکه هر کدوم عیب و نقص و مزیت خودشونو دارن

دیگه عرصه تنگ شد و دست بدامان حافظ شدم! مرام و تمام کرد و اینو گفت بهم:

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید

ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید

نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل

چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید

حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است

که شمه ای ز بیانش به صدر رساله برآید

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت

که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود

خیال باشد که این کار بی حواله برآید

گرت چو نوح نب صبر هست در غم طوفان

بلا بگردد و کام هزار ساله برآید

نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ

ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید

 

 

مناجاتی در شب قدر

پروردگار

 

 

سلام

توی شب قدرها ما رو فراموش نکنین

این بخشی از مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه هست! من خیلی دوست دارمش؛ چیزیکه آدم درش حس میکنه فوق‌العاده‌اس! هیچ جوری نمیشه به این قشنگی با خدا حرف زد و دلبری کرد ..... تقدیم می‌کنم به تو؛ شاید مفید بود برات

 

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‏

 پروردگارا من از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که مال و فرزند هیچ نفع نبخشد و چیزى جز آنکه با قلب پاک و سالم حضور خدا آید سود ندهد

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً

 اى خدا من از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که ظالم از پشیمانى و حسرت انگشت به دندان مى‏خاید و مى‏گوید اى کاش من با رسول حق راه طاعت پیش مى‏گرفتم

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم آن روز سختى که گنهکاران به سیمایشان شناخته مى‏شوند که پس موى پیشانى آنها را با پایهاشان بگیرند

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که نه پدرى به جاى فرزند و نه فرزندى به جاى پدر جزا و کیفر شود و البته آن روز وعده خدا حق و حقیقت است

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که مردم ظالم ستمگر را عذرخواهى سود نبخشد و بر آنان لعن و منزلگاه بد است

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى که هیچکس را قدرت بر کس دیگر نیست و فرمان در آن روز خاص خداست

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روز سختى‏که هر شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندانش مى‏گریزد

 

لِکُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

 که هر کس در آن روز توجه به کار خویش از غیرش بى‏نیاز دارد

 

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ‏

 و از تو درخواست ایمنى مى‏کنم در روزى که کافر بدکار آرزو کند که اى کاش توانستى فرزندانش را فداى خود سازد و از عذاب برهد و هم زن و برادر

 

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاَّ إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى‏

 و قبیله‏اش که همیشه بحمایتش برمى‏خواستند و هر که در روى زمین است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات یابد و هرگز نجات نخواهد یافت که آتش دوزخ بر او شعله‏ور است تا سر و صورت و اندامش پاک بسوزد

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلَى‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى مولاى من و من بنده توام و آیا در حق بنده جز مولایش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَالِکُ وَ أَنَا الْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ إِلاَّ الْمَالِکُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى مالک وجود من و من مملوک توام و آیا در حق مملوک جز مالکش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَزِیزُ وَ أَنَا الذَّلِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الذَّلِیلَ إِلاَّ الْعَزِیزُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى با عزت و اقتدار و من بنده ذلیلم و آیا در حق شخص ذلیل جز ذات با عزت و اقتدار که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخَالِقُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى آفریننده من و من مخلوق توام و آیا در حق مخلوق جز آفریننده او که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَظِیمُ وَ أَنَا الْحَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْحَقِیرَ إِلاَّ الْعَظِیمُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بزرگ و من بنده حقیر ناچیز و آیا در حق بنده ناچیزى جز خداى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ إِلاَّ الْقَوِیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى قوى و توانا و من ضعیف و ناتوان و آیا در حق ضعیفى ناتوان جز شخص قوى توانا که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقِیرَ إِلاَّ الْغَنِیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى بى‏نیاز و من فقیر و آیا در حق فقیرى محتاج جز غنى بى‏نیاز که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعْطِی وَ أَنَا السَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ السَّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى عطا بخش سائلان و من به درگاهت سائلم و آیا در حق سائل جز عطا بخشنده که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّتُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ إِلاَّ الْحَیُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى زنده ابدى و من مرده بى‏روح و آیا در حق مرده‏اى بى‏روح جز زنده ابدى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْبَاقِی وَ أَنَا الْفَانِی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَانِیَ إِلاَّ الْبَاقِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى وجود باقى و من مخلوقى تباه و فانى و نابودم و آیا در حق فانى نابود شدنى جز ذات باقى سرمدى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدَّائِمُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى موجود دایم ازلى و من موجودى زوال پذیر و آیا در حق موجودى زوال پذیر جز ذات دایم ازلى که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّازِقُ وَ أَنَا الْمَرْزُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرَّازِقُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى روزى دهنده خلق و من روزى خواهم و آیا در حق روزى‏خواهان جز رازق و روزى دهنده خلق که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْجَوَادُ وَ أَنَا الْبَخِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْبَخِیلَ إِلاَّ الْجَوَادُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى صاحب جود و احسان و من بخیل و آیا در حق بخیل جز شخص با جود و احسان که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعَافِی وَ أَنَا الْمُبْتَلَى وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُبْتَلَى إِلاَّ الْمُعَافِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى عافیت بخش و شفا بخش و من مبتلا و آیا در حق مبتلا جز عافیت و شفا بخش که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْکَبِیرُ وَ أَنَا الصَّغِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الصَّغِیرَ إِلاَّ الْکَبِیرُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بزرگ و من بنده کوچک و آیا در حق بنده صغیرى جز خداى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْهَادِی وَ أَنَا الضَّالُّ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّالَّ إِلاَّ الْهَادِی‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى رهنماى خلق و من بنده گمراه و آیا در حق بنده گمراه جز رهنماى عالم که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ وَ أَنَا الْمَرْحُومُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمَنُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى بخشاینده و من بنده قابل ترحم و بخشش و آیا در حق بنده قابل بخشش جز خداى بخشاینده که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ السُّلْطَانُ وَ أَنَا الْمُمْتَحَنُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطَانُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى سلطان و من بنده امتحان شده و آیا در حق بنده امتحان شده جز سلطان عالم که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّلِیلُ وَ أَنَا الْمُتَحَیِّرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ إِلاَّ الدَّلِیلُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى رهبر و دلیل و من متحیر و سرگردان و آیا در حق متحیر سرگردان جز دلیل و رهبر که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَفُورُ وَ أَنَا الْمُذْنِبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى غفور آمرزنده و من بنده گنهکار و آیا در حق بنده گنهکار جز خداى غفور که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَالِبُ وَ أَنَا الْمَغْلُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغَالِبُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى غالب و قاهر و من بنده عاجز مغلوب و آیا در حق بنده مغلوب مقهور جز خداى غالب قاهر که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَا الْمَرْبُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُ‏

 اى آقاى من اى آقاى من تویى پروردگار پرورنده خلق و من‏مربوب و پرورش یافته توام و آیا در حق مربوبى جز آنکه پروردگار اوست که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَ أَنَا الْخَاشِعُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْخَاشِعَ إِلاَّ الْمُتَکَبِّرُ

 اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى با کبریا و بزرگى و من بنده فروتن و عاجز و آیا در حق بنده عاجز فروتن جز خداى باکبریاى بزرگ که ترحم خواهد کرد؟

 

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ ارْحَمْنِی بِرَحْمَتِکَ وَ ارْضَ عَنِّی بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ‏

 اى آقاى من اى آقاى من برحمتت ترحم کن و به جود و کرمت و فضل و احسانت از من راضى و خشنود باش

 

یَا ذَا الْجُودِ وَ الْإِحْسَانِ وَ الطَّوْلِ وَ الاِمْتِنَانِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏

 اى خداى صاحب جود و احسان و فضل و نعمت به حق رحمتت اى مهربانترین مهربانان عالم.