در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

در انتظار فردا

آینده‌ای که منتظرش بودم، تا حد زیادی نزدیک شده ...... و من با خودم فکر می‌کنم به اون سیاهی که فکر می‌کردم نبود، بلکه نقره‌اییه!

آخرین یادداشت

پروردگار 

 

 

 

 

دل کندن بعضی وقتا خیلی سخت میشه ..... همیشه وقتی کسی رو میدیدم که داره وبلاگشو تعطیل میکنه و یا اسباب کشی میکنه یه وبلاگه دیگه، غصه‌ام میگرفت و سعی میکردم برگردونم و یا یجوری کمکش کنم! 

 

و حالا نوبت خودمه! 

 

همیشه از آدمای فضول بدم میومده ..... مخصوصا  آدمای فضولی که حد و اندازه‌های خودشونو  نمی‌دونن و هیچ احترام و ارزشی جز حرفا و نظرات خودشون براشون معنی نداره ..... اولش نمی‌خواستم اسباب کشی کنم ..... اما با صحبت‌های همسر گرامی کاملا نظرم براینه که اسباب کشی مفیده و حتی برای آرامش روح و امنیت خاطر که خصوصی‌ترین حرفای آدم توش زده میشه و میمونه لازمه 

 

خلاصه ماجرا اینکه: منم رفتنی شدم ..... دارم اسباب کشی میکنم به یه وبلاگه دیگه! نمیدونم کجا فعلا! اما همه دوستامو یادم میمونه! 

 

فیروزه، ایده، فاطمه، روزهای برفی، سمیر، آنی کوچولو، پلنگ صورتی و .....! همه دوستانی که مستقیم و غیرمستقیم با نظرات، همدردی‌ها و حرفاشون کمکم کردن ..... دوستتون دارم و ممنون! به امید روزهای آفتابی و زیبا برای همه 

 

 

 

یا حق 

 

 

 

 

السلام علیک یابن الرسول الله!

پروردگار

 

 

 

سلام! وقت بخیر

به طرز معجزه‌ آسایی آقا بهم نظر کردن و برای بار دوم دعوتم کردن مشهد! دارم می‌رم مشهد انشاءالله! فردا ساعت ۹ شب اگه خدا بخواد

دلم از همین الان برای کامران تنگ شده ..... هنوز یه هفته نشده که از اعتکاف اومدم و باز هم دوری ...... دوری هردومون رو اذیت می‌کنه و البته کامران رو دپ!

دلم براش تنگ شده .....

این بیست روز آخر داره خیلی سخت می‌گذره ..... انگاری نمی‌شه هیچ جوری راحت‌ترش کرد ..... خیلی اذیت می‌کنه ...... مثل خوره می‌مونه که صبر و طاقت آدم رو هر روز بیشتر می‌خوره و کم می‌شه ........

خدا که داره این نعمت رو می‌ده خودش هم صبر میده انشاءالله! خدایا خودت کمکمون کن!
لطفا همه برام دعا کنین که فیض ببرم

دلم از همین الان تنگه کامرانه!

خدا به هر دومون کمک کن

 

آمین

 

 

 

مردشناسی

پروردگار

 

 

 

 

۱- اگر با موجودی برخورد کردید که در مواقع ناراحتی با سر به دیوار می کوبد و در مواقع خوشحالی با لگد به در و دیوار می کوبد و در مواقع افسردگی خود را از طبقه هفدهم ساختمان به زمین می کوبد و کلاً در هر شرایطی خود را به جایی می کوبد ، بدانید که با یک مرد رو به رو هستید.

۲- اگر در جایی مشاهده کردید که یک تلویزیون بزرگ مشغول پخش یک مسابقه فوتبال می باشد، به تمام موجودات زنده ای که اطراف آن تلویزیون جمع شده اند (و منظره ای همچون مگسان گرد شیرینی پدید آورده اند) مرد گفته می شود.

 -۳در صورتی که با موجودی رو به رو شدید که به ماهیت آن پی نبردید کافیست به او بگویید یک نخ را از میان سوزن رد کند و یا یک گل را بدون اینکه پر پر کند در دستش بگیرد و یا به او بگویید یک کار ظریف و لطیف را انجام دهد.اگر موجود مذکور از انجام دادن این کار ناتوان بود پس بدانید که همانا این موجود یک مرد است.

 -۴تمامی مردان دنیا یک آرزوی مشترک دارند: اینکه در یک جای خوش آب و هوا و پر از درخت و سبزه و آبشار های زیبا زندگی کنند و فقط بخورند و بخوابند و در این بین 20الی 30 هوری بهشتی هم در جوارشان باشند!! این آرزویی است که از زمان خلقت بشر به روی زمین در ذهن هر مردی بوده پس می توانید از کسی که هویتش برای شما مجهول است بپرسید بزرگترین آرزوی تو چیه؟ و اگر در جواب با جملات بالا مواجه شدید پس شخص مورد نظر مرد است.

۵- در این قسمت، آزمایشی که توسط پژوهشگران دانشکده علوم انسانی کمبریج بین مرد و زن انجام شده است را برایتان بازگو میکنم تا بیشتر به خصوصیات این موجود خشن و نا ظریف پی ببرید!در این پژوهش سوالاتی مشترک از یک مرد و یک زن پرسیده میشود .و جواب های زیر به این سوال ها داده شده:

پژوهشگر:برای تعطیلات به کجا سفر میکنید؟

زن: هر جایی که به من و خانواده ام بیشتر خوش بگذرد و بتوانیم لحظات بیشتری را در آرامش و در کنار یکدیگر سپری کنیم.

مرد:هر جا که حال کنم!

پژوهشگر:اگر یک روز کسی را به قتل برسانی چه کار میکنی؟

زن:فکرش را هم نمی توانم بکنم.واقعاً نمی توانم حتی به یک مورچه آزار برسانم چه برسد به اینکه یک انسان را به قتل برسانم.ولی اگر روزی همچین اتفاقی افتاد سریعاً خودم را به پلیس معرفی می کنم زیرا دچار عذاب وجدان می شوم.

مرد:خودمو تو یه سوراخ ، سنبه ای قایم می کنم تا سر و صداها بخوابه بعد میام بیرون و عشق و صفا و حال و حول!

پژوهشگر:لطفاً با کلمه مادر یک جمله بسازید.

زن: مادرم ، ای همه عشق و زندگی من ، جان و روان من فدای تو باد.

مرد: ننه شام چیه؟!؟! یه شام توپ بده حالشو ببریم.

پژوهشگر: بهترین روز هفته برای شما چه روزی است؟

زن:جمعه ها به خاطر اینکه می توانم در کنار خانواده ام به سر ببرم.

مرد:جمعه ها چون فشم و جاده چالوس و عشق و صفا و سرندیپیتی!

پژوهشگر:از اینکه به سوالات ما پاسخ دادید از شما تشکر میکنم.

زن:خواهش میکنم.امیدوارم جواب هام به دردتون خورده باشه.

مرد:چاکریم داش!حال داد!

 

 

 

 

 

حالا وااااااااااااااای وای! وای وای وای!

پروردگار

 

 

 

 

حالا واااااااااااااااااااااای وای! وای وای وای!

حالا وااااااااااااااااااااای واااااااااااای! وای وای وای وای!خوشمزه

 

باز آمد،

ماه امتحان

ماه کارها و درس و امتحان

باز آمد

بوی نمره‌ها

کارنامه، معدل، بوی گندهاخوشمزه

 

حالا هیچ امتحانی هم نه، امتحان صرف تحت عنوان ادبیات عرب ١!! نمی‌دونم چرا بلاخره بعد از کلی درس و مشق و لیسانس و کنکور و هزار تا دنگ و فنگ دیگه، آخرش باز به این عربی گیر کردم!سبز

البته شایان ذکر است این دفعه دیگه قابل دودر کردن نیست و بایستی با این شتر اساسی برخورد کرد! چون بلاخره نشست دمه خونمون و بلند بشو نیست تا منو سوار نکنه!!منتظر

راستش همچین اوضاعم خراب هم نیست این دفعه بر خلاف همیشه! تقریبا خوندم و بر خلاف معمول از همون رو زاول تصمیم گرفتم دیگه عربی رو یاد بگیرم و خوب تا حد قابل قبولی پیشرفت هم کردم و عربی یاد گرفتم! الان از دبیرستانم خیلی بهترم!فرشته

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااای نسیم سحری صبر کن!خوشمزه

اساسی از اضطراب امتحان زده به سرم! توووووووووووووووووووووووووووپ!!زبان

برام دعا کنین گوله گوله! نه کیلویی دعا کنین! بین خودمون بمونه‌ها آخه باید نمره خوب بگیرم چون میان ترم رو گند زدم و شدم ١٣.۵ و بعد از کلی چونه زدن با استاد قبول کرد نمره پایان ترم رو فقط برا رد کنه!

حالا فهمیدین چرا واااااااااااااااااااااااااااااااااای وااااااااااای! وای وای وای وااای!!خوشمزه

 

 

 

چشم چشم دو ابرو! و ان یکاد رو بگو

پروردگار

 

 

 

 

سلام! وقت بخیر

خوبین؟

الحمدلله فعلا از دست چشمان شهلای یکی هنوز نفسی می‌آید و می‌رود!

دست شکسته

سرماخوردگی

حساسیت دارویی

پشه زدگی و درنتیجه عفونت چشم

افتادن از پله‌ها

مممممممممممم ............

فکر کنم لیستم کامل باشه! تمام اتفاقاتی که ظرف ۲ هفته گذشته برام افتاد!

خدا بقیه‌اش رو بخیر کنه انشاءالله

 

 

 

دستم بشکست و جا به جا شد!

پروردگار

 

 

 

 

دیروز اولش پام پیچ خورد افتادم، بعدش یه پرشیای نقره‌ای زد بهم و پرتم کرد و تصادف کردم و دستم بشکست و جا به جا شد!!

الان بنده دارای یه گچ بلندم که با یه قلاده نارنجی به گردن مبارکم آویزونه! دکتر گفت میتونم برم بازی کنم تو زمین اما مامان قدغن کردن!

میسی کامران! میسی که اومدی بیمارستان پیشم و نذاشتی تنهایی با بابا گوله گوله اشک بریزم! بابا هم کلی قوت قلب گرفته بودن از بودنت!

الان به دلیل یه دست گچی بیشتر از این نمی‌تونم بتایپم اما حتما می‌رم مشهد و دعا می‌کنم! تا ۶ هفته دیگه مهمون همین گچ هستم!!

امام رضا جونم، من یکی هر جوری شده میام!  مرسی که منو اساسی طلبیدی و دارم میام! خدایا شکرت که بخیر گذشت تصادف خفن بنده!

خدائیش اتفاقاتم رو باید در کتاب گینس ثبت کنم یه روزی