پروردگار
سلام
احساس میکنم دیگه نمیشه ....
یا اگه هم بشه اصلا برای چی باید ادامه بدم ....
تلاشی بیثمر رو .....
جنگی بیهدف ....
به هیچ چیزی منجر نمیشه ....
شاید این قسمته منه که اینجوری باشه .....
شاید همینم از سرم زیاده و خدا خیلی بهم لطف کرده .....
شاید باید اینجوری باشه تا من همیشه یاد خدا باشم ......
نمیدونم .....
احساسم مثل کسی هست که توی میدون جنگ وسط یه عالمه سرباز دشمن و توپ و اینا گیر کرده و خسته شده ...... دیگه توانی براش نمونده که بازم بجنگه ...... دلش هم میسوزه چون هنوز گلوله داره اما دیگه نمیتونه ....... نه امیدی داره که بخواد بازم ادامه بده و نه توانی و روحیه! نمیدونم ......
خدا خودش به همه کمک کنه .....
از امشب اگه خدا کمک کنه میخوام چهله بشینم ...... اگه درست بشه برم اعتکاف هم خیلی خوبه ..... شاید کمی از سیاهی روحم رو بتونم بشورم اونجا به برکت کسایی که دعا میکنن و روحهای پاکی دارن .....
انشاءالله!
سلام خانمى امیدواریت قابل تحسینه . منم برات دعا مى کنم . شاد باشى گلم
منتظرتم ... خدانگهدار
سلام عزیزم...الهی که خدا جون تنهات نمیذاره و به ارزوهات میرسی...منم همیشه به یادتم و اگه خدا جون قبول کنه برای خوشبختیت دعا میکنم...امشب هم شب ارزوهاست...الهی به تمام ارزوهات برسی...برای منم دعا کن...فدای تو...بوووووووووووووووووووس