-
روحم ..... جسمم ......جانم ××××××
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 01:43
پروردگار فقط یادت باشه، اگه وقتی ازدواج کردیم فقط جسمم رو داشتی ازم گله نکنی! خودت و خودم باعث و بانیش هستیم! روحم رو داری پر میدی بره .......
-
منه تقسیم شده .....
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 01:18
پروردگار میدونی؟ دلم میخواد داد بزنم که ازت بدم میاد!!!!! اما نمیذارم این کارو بکنه! میدونی؟ دلم میخواد عین همه نامزدا که نامزدشونو بغل میکنن، بغلت کنم و بگم چقدر سخته زندگی ....... چقدر همه چیز بدون توجه و محبت تو بیمعنی و سخته و پوچه! اما نمیذارم این کارو بکنه! و در نهایت! بهت دهن کجی میکنم و جوابه سر بالا...
-
من و خودم ...... و دیگر هیچ!
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 01:09
پروردگار آدما متفاوتن آدما خیلی متفاوتن بعضی آدما خیلی متفاوتن بعضی آدما متفاوت میشن! ..................................................................................!!!!! یهو چشم باز میکنی و میبینی ....... میبینی انگار طرفت رو نمیشناسی! نمیتونی دیگه باهاش حرف بزنی! انگار دیگه هیچ اشتراکی بینتون نیست!! انگار...
-
آتشی میجوشد اندرونم
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1386 00:21
پروردگار تا حالا با خودت فکر کردی که صحبت کردن خانوما با بابا همونقدر اذیتت میکنه که فکرش در مورد کامران؟ اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووه!! حالا کجاشو دیدی!!! با این کامرانی که من میبینم و پسر ناز و گل همه میشه و گربه ملوس همه و بچه مثبت جونه خودشم هست، از این دست افکار و احساسات زیاد خواهی داشت رفیق!! اینا...
-
باید صبور بود
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 23:47
پروردگار کی میشه یه چیز خوشحال کننده بشنوم؟ کی میشه یه اتفاق خوب برام بیفته؟ کی میشه از ته دل بخندم؟ راستش خسته شدم ..... از دوستای نه خوب ...... که میرن زندگی آدم رو بین بقیه جار میزنن ....... از اینکه توی حوزه نمیزارن مرخصی تحصیلی بگیرم و نسیبه میگه تو خونه بمونی برات بده! اینجا بیای برای روحیهات خوبه...
-
ببار ای ابر شرقی! ای همه حس غرور!
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 00:25
پروردگار People laugh & people cry! All the best is what u deny! you should accept what you try! all the vain or even mine انگار طبع شعرم دوباره گل کرده! گویا قرار است زندگی برای یکبار دیگر هم که شده روی خوش استعداد به ما بنماید و شاید به مناسبت همین رونماییست که این دو خط از مغزمان تراوش کرد و به علت فسفر اضافی...
-
I'm so lonely lonely lonely
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 00:17
پروردگار تنهام! دلم کمی گرفته .... همه چیز خیلی سادهاس خیلی رک و پوست کنده معلومه که چرا دلم گرفته! من سعی میکنم ساده باشم ..... بدون هیچ پیچیدگی خاصی ...... ساده ساده! انگار همه چیز خوبه ...... انگار همه چیز انوجوریه که باید باشه انگار همه چیز همون چیزیه که همه میخواستن و انتظار داشتن باشه و خوب منم راضیم! چراکه...
-
صحبت .... مشاوره خانواده ...... حل مشکلات
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1386 19:34
پروردگار یادمه اولها هم خ.ج یک یا دو دفعه گفت تو باید به یه استیت ثابت برسی بعدش مشاوره ازدواج و جلسات یا هر چیزی که لازم باشه صورت بگیره! الان میشه راحت درستی حرفش رو محک زدیم و فهمیدم! (البته شاید اگر توی یه کانال دیگه بودیم اینجوری نبود، که خوب نیستیم! پس همین که هستیم باید روش فکر بشه و تصمیم گرفته بشه) در مورد...
-
شکستی در زندگی
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 15:06
پروردگار احساس شکست میکنم ..... **************************************************************** ***************************************************************** ***************************************************************** ***************************************************************** یکی بهم بگه کجای کارم...
-
آه از دیوانگی ...
جمعه 5 بهمنماه سال 1386 13:08
پروردگار سلام! وقت بخیر خوبی؟ حالا دیدی چرا میرم سراغ دیوانگی؟ اما حالا کارم دیگه به دیوانگی نمیکشه، آخه دیگه احتیاجی به دیوانگی ندارم. هر چیزی که مسبب دیوانگی بود رو انداختم دور ..... حتی میخوام قلبم رو هم بندازم دور ..... شاید اینجوری تونستم اوضاع خودمو بهتر کنم صبرمیکنم ببینم توی این هفته چیکار میکنی و اگه...
-
آشفتگی
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 23:25
پروردگار نسیمی از روی صورتم رد میشه ..... احساس خوبی دارم و با رد شدن نسیم خوبتر هم میشه! دستم رو میکشم روی چمنایی که در اطرافمه و همینجوری که دراز کشیدم بوی گلها رو با تمام حجم ریهام میکشم درون! حال آدم اساسی جا میاد تو این آب و هوا! چشمام رو باز میکنم ..... اول سمت چپ ..... درست در امتداد خط نگاهم، دنبال جای...
-
شاید این جمعه بیاید .... شاید!
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 13:23
پروردگار سلام! وقت بخیر هوا سرده بعضی وقتا هم وا بس ناجوانمردانه سرده! یجوری سرد میشه که ته ته ته دل آدم هم یه قندیلی میبنده که گویی هیچ دستی توان کندن این قندیل رو نداره و هیچ خورشیدی نمیتونه این ستون مقاومت سرما رو بشکنه! اما هر مقاومتی یه پایانی داره ..... مگر مقاومتی که بر اساس تفکر و اعتقاد باشه! عمیقا اعتقاد...
-
این نیز بگذرد:)
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 22:52
پروردگار سلام! وقت بخیر تو با من فرق داری .... تو یه آقایی ولی من یه خانومم! ما با هم فرق داریم .... لذا نوع شادیمون فرق داره ..... خوشحالیمون فرق داره ...... غممون فرق داره ..... غصه هامون فرق داره ..... دلتنگیهامون فرق داره ...... ترسمون هم فرق داره! کلا احساس کردنمون نوعش با هم فرق داره ..... و منم که بهت گفته...
-
برف میبارید آرام بر روی سر ما
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 23:45
پروردگار سلام! وقت بخیر خوبی؟ دلم از اینجا پر میکشد به سوی تو .... شاید باید و نبایدیست که باید نگفت و نباید گفت! شاید بایستی سکوتی اختیار کرد سکوتی که خود گویای تمام کلمات باشد سکوتی که بلندتر از هر فریادی آنچه میدانیم را بازگو میکند شاید بایستی هنوز"کامران" و "شیلا" باشیم شاید هنوز خیلی چیزها زود است اما مگر دست...
-
روانشناس
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 17:46
پروردگار سلام! وقت بخیر روانشناس خوب ما میگه که من از لحاظ شخصیتی مشکل دارم. منم گفتم اوکی مشکلم چیه؟ ایشون گفتن که من فاکتور ضد اجتماعی بودنم در حد صفره و این باعث میشه که نتونم دعوا کنم با کسی و هیچ وقت به کسی بدبین نمیشم و از کسی بدم نمیاد و دشمنی نمیکنم! من گفتم مگه بده؟ گفتن نه! اما مشکلم اینجاست که من یه V...
-
یه سئوال
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 23:49
پروردگار یه سئوال توی سرم میچرخه ..... چند روزه که هی این سئوال رو از خودم میپرسم و هنوز نتونستم جوابی بهش بدم .... لطفا شما بگین جواب چیه و کمکم کنین! آقا تازه از راه رسیدن و شاد و شنگول وارد منزل میشن و خانوم بهشوم خوشآمدی گفته و میان که کیف رو ازشون بگیرن که بوی ادکلن زنانه رو حس میکنن! [خوب ادارهاس دیگه،...
-
خدایا با من حرف بزن:*
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 22:27
پروردگار هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می کند هی با شماره های غلط ، زنگ می زند، آن وقت من اشتباه می کنم و او با اشتباه های دلم حال می کند . دیروز یک فرشته به من می گفت : تو گوشی دل خود را بد گذاشتی آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ آخر چرا جواب ندادی چرا بر نداشتی ؟ ! یادش به خیر آن روزها مکالمه با خورشید...
-
برف
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 21:20
پروردگار سلام! وقت بخیر خوبین؟ با برفا چه میکنین؟ خیلی زیباست ..... خیلی ..... من مخالف پاک کردن این زیبایی از روی کوچه و پشت بام و در و پیکر خانهها هستم ..... اما هیچکسی به حرفم گوش نمیده و برای کسی مهم نیست چقدر زیباست!!! همه فقط به فکر اینن که چجوری برن بیرون سر کار یا مدرسه یا ......!! هیچکسی به فکر این نیست مگه...
-
عجب صبری خدا دارد!!!
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 20:39
پروردگار عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم . عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسته ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم عجب...
-
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد .......
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 20:23
پروردگار ای وای ، براسیری ،کز یاد رفته باشد در دام، مانده باشد ،صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها ، با داغ چو لاله در خون نشسته باشم ،چون باد رفته باش از آه دردناکی ، سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم ، بر باد رفته باشد امشب صدای تیشه ،از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت ، یارب حلال...
-
یک روز برفی و من خوبم!
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 14:11
پروردگار تو بهشت منی تو سرنوشت منی کامران خوب من تو پاک سرشت منی! روز برفی بخیر و سلامت امیدوارم زود خوب بشی و بتونی از رختخواب بلند شی خوشحالم .... گرچه هنوز مشکلاتمون حل نشده .... گرچه هنوز سنگی رو از جلوی پامون که برنداشتن هیچ بهش اضافه هم میکنن، اما خوشحالم که داریم یاد میگیریم با هم باشیم .... همدیگه رو ببخشیم،...
-
اعیاد مبارک
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 12:41
پروردگار ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که دادی مرود از یادت بدین وسیله صمیمانه، عشقولانه، مفتخرم که اعیاد پسین را تبریک عرض نموده بازگشایی مجدد این وبلاگ را به اطلاع عموم رسانیده همراه با این روزهای فرحانگیز و جشنهای این اعیاد بزرگ شیعیان، جشن بگیرم امیدوارم که همواره شاد و دلآنگیز باشید
-
هوس
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 00:37
پروردگار هوس یه ذره نگاه تازه کردم هوس یه نگاه عاشقانه ..... حتی اگه تابلو باشه اشکالی نداره هوس خوشبختی ..... حتی اگه کوتاه باشه اشکالی نداره ..... سعی میکنم طعمش رو برای همیشه زیر دندونام نگه دارم تا بتونم بقیه عمر رو با تازگی همون طعم طی کنم! هوس تازگی کردم هوس سلامت و سعادت و قرابت! هوس خدا و آغوش گرم! آه! از این...
-
یادداشت آخر! یک فضول
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 00:33
پروردگار سلام! وقت بخیر متاسفانه به علت سرک کشیدن یه آدم فضول توی محیط خانوادگی و خونه دو نفره ما اینجا و خوندن مسائل مربوط به ما که نمیخواستیم بعضیها بدونن، مجبورم وبلاگ رو ببندم! از دوستان هر کسی مایل هست که ادامه تبادل لینک صورت بگیره، لطفا کامنت بزنن تا لینک به صورت خصوصی داده بشه متشکرم و خداحافظ
-
شکستم .... شکست!!
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 23:15
پروردگار خدایا! کمکم کن! دارم له میشم ..... باور کن دیگه فشاری بیشتر از این رو نمیتونم تحمل کنم!!! اگه بازم هست و بازم ادامه داره پس بهم سعه صدر بده، بهم تحمل و صبر بده که بتونم تحمل کنم و بهم اطمینان قلبی بده و دلی بزرگ که هیچ کدوم از اینا نتونن اینجوری زمینگیرم کنن و روح و روانم و آسایشم رو بهم بریزن .... خدایا!...
-
تروریست!
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 18:33
پروردگار سلام! خوبی؟ بنظرت من آدم هپلی هستم؟ تا حالا فکر کردی که من آدم نامرتبی هستم یا نه؟ شایدم منو بهم ریخته میبینی؟ نکنه همیشه یجور بودم و هیچ وقت زمانی که با تو بودم با زمانی که عادی بوده فرق نداشتم؟ جواب سئوالات بالا + سئوالات مشابهش رو بده و بذار کنار جوابهایی در مورد خودت! نتیجه: من تمایلی ندارم با کسی که...
-
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 02:26
پروردگار چرا من گیرم؟! نه واقعا چرا من گیرم!؟ خوب حتما بخاطر خنگیمه که گیرم دیگه! و گرنه آدمی که خنگ نیست گیر نمیکنه! نیدونم!
-
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا!
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 02:07
پروردگار خودم کردم که رحمت بر خودم باد!
-
فوق لیسانس!!چه آسان!
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 23:03
پروردگار گفتهاند که گویا قرار است پس از اتمام این دورهها و درسخواندن درست و بچه مثبت بودن و معدل بالا، به ۱۰٪ اول فوق لیسانس بدهند! من که کف کردم!! فوق لیسانس به همین کشکی؟؟ البته در برابر کنکور بیشاخ و دم کشک است و در برابر امتحانات سه نوبتهای که هر ترم میدهیم و پروژهای که باید تحویل دهیم و حضور و غیاب هم ۲...
-
علم و علماندوزی، سرابی بسیار نزدیک!! ما به کجا میرویم!؟
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 22:23
پروردگار به ته خط علم پژوهی رسیدم! نامید از هر علمی شدم! دیگه بنظرم هیچ علمی ارزش وقت گذاشتن رو نداره! همشون یجوری دارن یا ملت رو میچاپن یا یاد میدن چجوری بچاپی یا روشهای موفق چاپیدن رو برری میکنن و میگن چجوری میشه بهتر چاپید! از این وضعیت خسته شدم! احتیاج دارم نفس توی هوای یه علم تازه بکشم ..... یه علم پاک و...